جدول جو
جدول جو

معنی اشبل - جستجوی لغت در جدول جو

اشبل
تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون می آورند و مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
اشبل
(اُ بُ / اَ بَ)
تخم ماهی. صعفر. بیض السمک. خاویار
لغت نامه دهخدا
اشبل
(اَ بُ)
جمع واژۀ شبل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اشبل
تخم ماهی خاویار
تصویری از اشبل
تصویر اشبل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشبه
تصویر اشبه
شبیه تر، مانندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشپل
تصویر اشپل
اشبل، تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون می آورند و مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشبو
تصویر اشبو
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، انگشت، زگال، آلاس، فحم، شگال
جایی که در آن زغال بریزند، زغالدان، انبار زغال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
ویژگی اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشمل
تصویر اشمل
شامل تر، فراگیرنده تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهل
تصویر اشهل
دارای چشمان میشی رنگ
فرهنگ فارسی عمید
از یونانی اسفالتس، اسفالت. (دزی ج 1 ص 24). قیر
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
دهی جزء دهستان چهارفریضۀ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی، 15000گزی از طریق مرداب و 22000گزی از طریق خشکی کنار مرداب. مرطوب. معتدل. با 138 تن سکنه. گیلکی. آب آن از رود واویلا. محصول آن برنج، توتون، سیگار، ابریشم، صیفی کاری، ماهی. شغل اهالی زراعت و صیادی. راه آن مالرو است. با قایق به انزلی میتوان رفت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شابل
تصویر شابل
ناز پرورده نوجوان
فرهنگ لغت هوشیار
اشبل. اشپون سرب باریکی که میان هر دو سطر نهند تا فاصله مطلوب پیدا شود، واحد طول سطر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است اسپرز (طحال) دراز بروت سپرز اسپرز طحال، ورم بزرگی که در پهلو پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهل
تصویر اشهل
کسی که چشمان آبی رنگ داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبل
تصویر انبل
تیر اندازتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشال
تصویر اشال
اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبل
تصویر امبل
آمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشبه
تصویر اشبه
شبیه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشمل
تصویر اشمل
فرا گیرنده تر
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند حیله و تزویر حیله و تزویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعبل
تصویر اعبل
سنگ سپید، کوه سپید، خرسنگ سنگ خارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبل
تصویر اسبل
((اُ بُ))
سپرز، طحال، ورمی که در پهلو بوجود آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشبه
تصویر اشبه
((اَ بَ))
شبیه تر، ماننده تر، ماناتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشبال
تصویر اشبال
((اَ))
جمع شبل، بچه شیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشمل
تصویر اشمل
((اَ مَ))
شامل تر، فراگیرنده تر، رسنده تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
((اَ کَ))
مشابه تر، مانندتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
خوشگل تر، خوش صورت تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
دشوارتر، سخت تر، مشکل تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
((اِ کَ یا کِ))
اسبی که دست راست و پای چپش سفید باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
آن که در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد، کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشکل
تصویر اشکل
((اِ کَ))
پای بند ستور، ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند، مکر، حیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشهل
تصویر اشهل
((اَ هَ))
مردی که سیاهی چشم او به کبودی آمیخته باشد، میشی چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشبال
تصویر اشبال
((اِ))
یاری کردن، روآوردن
فرهنگ فارسی معین