- استوده
- مدح شده، ستایش شده، پسندیده،
برای مثال هریکی از دیگری استوده تر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱ - ۱۰۶۴)
معنی استوده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناپسندیده، نکوهیده، پست، فرومایه
ناپسندیده، مذموم، نامقبول
اسطوره
قایم بر پای مانده، ساکن بی حرکت راکد، خادم خدمتکار پرستنده، کاسد و از رونق افتاده، در تداول هندیان چوبی که خیمه و مانند آنرا بر آن نصب میکنند ستون خیمه عمود
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
درمانده وخسته
مدح شده تمجید شده ستایش شده جمع ستودگان
مدح کرده شده، ستایش شده، پسندیده
خسته، درمانده، ستوه، استه، بستوه
استوه شدن (گشتن): درمانده شدن،برای مثال ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی - لغت نامه - استوه)
استوه شدن (گشتن): درمانده شدن،
مردود
استاندارد
اجتهاد
آقبانو
چادر پشه بند پرده
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
سپیده صبح
فایده خواستن
قصه وحکایت
سخن دروغ
عناد خصومت کشمکش جدال، جنگ حرب، خشم غضب
زشت کریه درشت و ناتراشیده، صورتی بغایت کریه منظر، کابوس بختک، دیو، دلیر صاحب قوت
افزونی خواستن افزون خواستن بیشخواهی، گله کردن دلتنگی کردن بیش خواستن فزونی طلبیدن افزون خواستن طلب افزونی کردن، مقصر شمردن، گله کردن دلتنگی نمودن
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
خویگری، بازگشت خواهی طلب عود کردن بارگشت چیزی را خواستن دوباره خواستن، عادت بچیزی کردن
بر پا شدن
شکست دشمن، راست گشتن کار
راهنمائی خواستن
اطاق عکاسان
جسمی است گرد، بن او وسر اودو دایره میباشد وبه یکدیگر موازی
استوار محکم متین، معتمد امین، مضبوط