جدول جو
جدول جو

معنی استوان - جستجوی لغت در جدول جو

استوان
استوار، برای مثال پذیرفتیم و در دین استوانیم / به جز پیغمبر پا کش ندانیم (زراتشت بهرام - مجمع الفرس - استوان)
تصویری از استوان
تصویر استوان
فرهنگ فارسی عمید
استوان
(اُ تُ)
استوار. (جهانگیری). محکم. (برهان) (مؤید الفضلاء). متین:
پذیرفتیم و بر دین استوانیم
بجزپیغامبر با کس نخوانیم.
زراتشت بهرام.
لغت نامه دهخدا
استوان
استوار محکم متین، معتمد امین، مضبوط
تصویری از استوان
تصویر استوان
فرهنگ لغت هوشیار
استوان
((اُ تُ))
استوار، پایدار، قابل اعتماد، امین، مضبوط
تصویری از استوان
تصویر استوان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستوان
تصویر دستوان
دستبند، دستکش، قطعۀ آهن به اندازۀ ساعد که در قدیم هنگام جنگ به دست می بستند، ساعدبند، مسند و صدر مجلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنان
تصویر استنان
راه خواهی
فرهنگ فارسی عمید
ظرف کوچک استوانه ای و شیشه ای یا بلوری برای خوردن چای و مایعات دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استروان
تصویر استروان
قاطرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، قاطربان، استربان، قاطردار، استردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوانه
تصویر استوانه
هر جسم ستون مانند که در دو سر آن دو دایرۀ موازی یکدیگر قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوار
تصویر استوار
محکم، پایدار، پابرجا، سخت، برای مثال تا نکنی جای قدم استوار / پای منه در طلب هیچ کار (نظامی۱ - ۷۰)
راست و درست، امین، مورد اعتماد،
در امور نظامی درجه داری که دارای درجه ای بالاتر از گروهبان یکم و پایین تر از ستوان سوم است
استوار داشتن: برقرار داشتن، اطمینان داشتن، باور داشتن، امین شمردن
استوار ساختن (کردن): محکم کردن، تایید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استخوان
تصویر استخوان
هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، عظم، سخوٰان، ستخوٰان،
کنایه از قدرت، محکمی، هسته، برای مثال گه از نطفه ای نیک بختی دهی / گه از استخوانی درختی دهی (نظامی۵ - ۷۴۴)، چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸)
استخوان شرمگاهی (عانه): استخوان شرمگاه که جلو استخوان لگن قرار دارد
استخوان لامی: استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استودان
تصویر استودان
محوطه ای روباز، محصور و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوان های درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدن جسد، در آن قرار می دادند، مقبرۀ زردشتیان، دخمه، گورستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استخوان
تصویر استخوان
جسم جامدی که اسکلت آدمی را تشکیل میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خستوان
تصویر خستوان
اقرار کنندگان، اعتراف کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
خطی فرضی که زمین را به دو نیمه تقسیم کند از مشرق تا مغرب، برابرشدن، برابری، یکسانی، برابری یکسانی، راست و یکسان شدن، برابر شدن، راست شدن، برابری یکسانی، معتدل گردیدن، اعتدال: استواء قامت، قرار گرفتن، استقرار. یا خط استواء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمان
تصویر استمان
زنهار خواهی، پناه خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنان
تصویر استنان
برجستن اسپ توسنی کردن، نمایانی و ناپدیدی کتیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوانه
تصویر استوانه
جسمی است گرد، بن او وسر اودو دایره میباشد وبه یکدیگر موازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکان
تصویر استکان
ظرفی که در آن چای میاشامند، پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوار
تصویر استوار
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استواء
تصویر استواء
((اِ تِ))
برابر شدن، مانند یکدیگر شدن، قرار گرفتن، استقرار، در جغرافیا دایره ای فرضی که مانند کمربندی زمین را به دو نیمکره شمالی و جنوبی تقسیم می کند
فرهنگ فارسی معین
((اِ تِ))
ظرف کوچک استوانه ای شکل از جنس شیشه یا بلور که معمولاً جهت نوشیدن چای به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
((اُ تُ خا))
ماده سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفته است و محل اتکای عضلات و مخاط ها ودیگر قسمت های نرم بدن است.استخوان های بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دسته دراز و پهن تقسیم می شوند. در وسط استخوان ماده نرمی قرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استوار
تصویر استوار
((اُ تُ))
محکم، پایدار، سخت، مورد اعتماد، امین، درجه ای در ارتش، میان گروهبان و افسریار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استوانه
تصویر استوانه
((اُ تُ نِ))
ستون، جسمی که در دو سر آن دو دایره موازی یکدیگر باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استوانش
تصویر استوانش
اثبات
فرهنگ واژه فارسی سره
ستون، عماد، سیلندر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از استوار
تصویر استوار
Steadfast
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استوار
تصویر استوار
непоколебимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از استوار
تصویر استوار
standhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از استوار
تصویر استوار
непохитний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از استوار
تصویر استوار
niezłomny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از استوار
تصویر استوار
忍耐的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از استوار
تصویر استوار
firme
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از استوار
تصویر استوار
fermo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی