محکم، پایدار، پابرجا، سخت، برای مثال تا نکنی جای قدم استوار / پای منه در طلب هیچ کار (نظامی۱ - ۷۰) راست و درست، امین، مورد اعتماد، در امور نظامی درجه داری که دارای درجه ای بالاتر از گروهبان یکم و پایین تر از ستوان سوم است استوار داشتن: برقرار داشتن، اطمینان داشتن، باور داشتن، امین شمردن استوار ساختن (کردن): محکم کردن، تایید کردن
محکم، پایدار، پابرجا، سخت، برای مِثال تا نکنی جای قدم استوار / پای منه در طلب هیچ کار (نظامی۱ - ۷۰) راست و درست، امین، مورد اعتماد، در امور نظامی درجه داری که دارای درجه ای بالاتر از گروهبان یکم و پایین تر از ستوان سوم است استوار داشتن: برقرار داشتن، اطمینان داشتن، باور داشتن، امین شمردن استوار ساختن (کردن): محکم کردن، تایید کردن
هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، عظم، سخوٰان، ستخوٰان، کنایه از قدرت، محکمی، هسته، برای مثال گه از نطفه ای نیک بختی دهی / گه از استخوانی درختی دهی (نظامی۵ - ۷۴۴)، چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸) استخوان شرمگاهی (عانه): استخوان شرمگاه که جلو استخوان لگن قرار دارد استخوان لامی: استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد
هر یک از قسمت های سختی که اسکلت مهره داران را تشکیل می دهد، عَظم، سُخوٰان، سُتَخوٰان، کنایه از قدرت، محکمی، هسته، برای مِثال گه از نطفه ای نیک بختی دهی / گه از استخوانی درختی دهی (نظامی۵ - ۷۴۴)، چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸) استخوان شرمگاهی (عانه): استخوان شرمگاه که جلو استخوان لگن قرار دارد استخوان لامی: استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد
محوطه ای روباز، محصور و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوان های درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدن جسد، در آن قرار می دادند، مقبرۀ زردشتیان، دخمه، گورستان
محوطه ای روباز، محصور و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوان های درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدنِ جسد، در آن قرار می دادند، مقبرۀ زردشتیان، دخمه، گورستان
خطی فرضی که زمین را به دو نیمه تقسیم کند از مشرق تا مغرب، برابرشدن، برابری، یکسانی، برابری یکسانی، راست و یکسان شدن، برابر شدن، راست شدن، برابری یکسانی، معتدل گردیدن، اعتدال: استواء قامت، قرار گرفتن، استقرار. یا خط استواء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند
خطی فرضی که زمین را به دو نیمه تقسیم کند از مشرق تا مغرب، برابرشدن، برابری، یکسانی، برابری یکسانی، راست و یکسان شدن، برابر شدن، راست شدن، برابری یکسانی، معتدل گردیدن، اعتدال: استواء قامت، قرار گرفتن، استقرار. یا خط استواء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند
ماده سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفته است و محل اتکای عضلات و مخاط ها ودیگر قسمت های نرم بدن است.استخوان های بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دسته دراز و پهن تقسیم می شوند. در وسط استخوان ماده نرمی قرا
ماده سختی است که در ساختمان بدن مهره داران به کار رفته است و محل اتکای عضلات و مخاط ها ودیگر قسمت های نرم بدن است.استخوان های بدن انسان و دیگر استخوان داران به دو دسته دراز و پهن تقسیم می شوند. در وسط استخوان ماده نرمی قرا