استقامت. راستی. اعتدال. ایستادن. راست شدن. (زوزنی) (غیاث) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). راست ایستادن. (مجمل اللغه). راست بایستادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). درست شدن. درستی: مکارمها بحکم تو گرفتست استقامتها که باشد استقامتهای کشتی ها به لنگرگاه. منوچهری. از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب... (تاریخ بیهقی ص 316). اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. (تاریخ بیهقی ص 301). مدت ملک او در استقامت چهار سال بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 83). و بر این قاعده درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت. (کلیله و دمنه). و هر جانوری که در این کارها اهمال نماید از استقامت معیشت محروم آید. (کلیله و دمنه). ملک نوح بوقت استقامت کار خواست که بقضای حق ایشان قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 130). چو برگردد مزاج از استقامت بدشواری بدست آید سلامت. نظامی. ، روایت کردن سخن
استقامت. راستی. اعتدال. ایستادن. راست شدن. (زوزنی) (غیاث) (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). راست ایستادن. (مجمل اللغه). راست بایستادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). درست شدن. درستی: مکارمها بحکم تو گرفتست استقامتها که باشد استقامتهای کشتی ها به لنگرگاه. منوچهری. از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب... (تاریخ بیهقی ص 316). اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر. (تاریخ بیهقی ص 301). مدت ملک او در استقامت چهار سال بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 83). و بر این قاعده درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت. (کلیله و دمنه). و هر جانوری که در این کارها اهمال نماید از استقامت معیشت محروم آید. (کلیله و دمنه). ملک نوح بوقت استقامت کار خواست که بقضای حق ایشان قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 130). چو برگردد مزاج از استقامت بدشواری بدست آید سلامت. نظامی. ، روایت کردن سخن
استنابت. به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن. (زوزنی). نیابت داشتن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) : ارسلان شاه را در شادیاخ به استنابت مثال فرستاد. (جهانگشای جوینی).
استنابت. به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن. (زوزنی). نیابت داشتن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) : ارسلان شاه را در شادیاخ به استنابت مثال فرستاد. (جهانگشای جوینی).
پیش شدن در رفتن و جز آن. (منتهی الارب). فراپیش شدن در رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، توانا گردیدن بعد سستی، دلیری کردن بعدترس. یقال: استنجد علیه بعد هیبته. (منتهی الارب)
پیش شدن در رفتن و جز آن. (منتهی الارب). فراپیش شدن در رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، توانا گردیدن بعد سستی، دلیری کردن بعدترس. یقال: استنجد علیه بعد هیبته. (منتهی الارب)
کم کردن حق کسی را، حدیث خواستن. یقال: استطعمه الحدیث، اذا اراد ان یحدّث به. (منتهی الارب) ، تلقین خواستن امام در قرائت. و منه الحدیث: اذا استطعمکم الامام فاطعموه، ای اذا استفتح فافتحوا علیه. (منتهی الارب). گاه امام در اثناء نماز کلمه یا جمله ای را فراموش کند، در این صورت از مأمومین تلقین میخواهد
کم کردن حق کسی را، حدیث خواستن. یقال: استطعمه الحدیث، اذا اراد ان یحدّث به. (منتهی الارب) ، تلقین خواستن امام در قرائت. و منه الحدیث: اذا استطعمکم الامام فاطعموه، ای اذا استفتح فافتحوا علیه. (منتهی الارب). گاه امام در اثناء نماز کلمه یا جمله ای را فراموش کند، در این صورت از مأمومین تلقین میخواهد
پاداری راست گروی، راستی و درستی، پایمردی، ایستادگی پافشاری، استواری توش راست ایستادن راست شدن، درست شدن، درستی، ایستادگی پایداری پافشاری ثبات، بها کردن قیمت کردن، در مسابقه دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود
پاداری راست گروی، راستی و درستی، پایمردی، ایستادگی پافشاری، استواری توش راست ایستادن راست شدن، درست شدن، درستی، ایستادگی پایداری پافشاری ثبات، بها کردن قیمت کردن، در مسابقه دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود