جدول جو
جدول جو

معنی استدامه

استدامه((اِ تِ مِ))
همیشه خواستن، پیوسته خواستن، دوام چیزی را خواستن، به درنگ انداختن، همیشه بودن، همیشگی
تصویری از استدامه
تصویر استدامه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استدامه

استدامه

استدامه
همیشه خواستن، همیشه بودن، به درنگ انداختن، همیشگی همیشه خواستن پیوسته خواستن دوام چیزی را خواستن، بدرنگ انداختن، همیشه بودن، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار

استدامه

استدامه
همیشه بودن، دوام یافتن، دوام، همیشگی، دوام چیزی را خواستن
استدامه
فرهنگ فارسی عمید

استدامه

استدامه
همیشه داشتن چیزی را. (منتهی الارب). پیوستگی، چشیدن خواستن: استذاق فلاناً، خبره فلم یحمد مخبرته. (تاج العروس). و رجوع به مستذاق شود
لغت نامه دهخدا

استقامه

استقامه
پاداری راست گروی، راستی و درستی، پایمردی، ایستادگی پافشاری، استواری توش راست ایستادن راست شدن، درست شدن، درستی، ایستادگی پایداری پافشاری ثبات، بها کردن قیمت کردن، در مسابقه دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار

استدانه

استدانه
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
استدانه
فرهنگ لغت هوشیار

استدامت

استدامت
همیشه خواستن، همیشه بودن، به درنگ انداختن، همیشگی همیشه خواستن پیوسته خواستن دوام چیزی را خواستن، بدرنگ انداختن، همیشه بودن، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار

استداره

استداره
گردشدن، به گرد چیزی درآمدن، گردی گرد شدگی گرد گشتن گرد بر آمدن، بشکل دایره بودن، گردی تدویر
فرهنگ لغت هوشیار