اقطاع خواستن. (تاج المصادر بیهقی). بمقاطعه خواستن، آب بسیار خواستن. (منتهی الارب) ، بسیار گرفتن، بسیار آمدن. (زوزنی). چیزی را بسیار آمدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار آمدن چیزی را. (منتهی الارب). بسیار انگاشتن. بسیار یافتن خبر. بسیارشمردن، بسیارمال شدن. (منتهی الارب)
اقطاع خواستن. (تاج المصادر بیهقی). بمقاطعه خواستن، آب بسیار خواستن. (منتهی الارب) ، بسیار گرفتن، بسیار آمدن. (زوزنی). چیزی را بسیار آمدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار آمدن چیزی را. (منتهی الارب). بسیار انگاشتن. بسیار یافتن خبر. بسیارشمردن، بسیارمال شدن. (منتهی الارب)
درست آمدن رأی و تدبیر. (منتهی الارب) ، بناخواست و ستم بر کاری داشتن. (منتهی الارب). بجور بر کاری داشتن، غضب کردن زن نفس خود را. (منتهی الارب). و این غلط است، چه اصل این است: استکرهت فلانه (علی المجهول) ، ای غصبت نفسها، یعنی با فلانه زن عملی نامشروع و بناخواست او انجام شد. - به استکراه، کرهاً. بزور. به کراهت. به اکراه
درست آمدن رأی و تدبیر. (منتهی الارب) ، بناخواست و ستم بر کاری داشتن. (منتهی الارب). بجور بر کاری داشتن، غضب کردن زن نفس خود را. (منتهی الارب). و این غلط است، چه اصل این است: اُستکرهت فلانه (علی المجهول) ، ای غصبت نفسها، یعنی با فلانه زن عملی نامشروع و بناخواست او انجام شد. - به استکراه، کرهاً. بزور. به کراهت. به اکراه
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستصناع، هو استفعال من الصناعه و یعدی الی مفعولین و هو فی اللغه طلب العمل و فی الشرع بیع ما یصنعه الصانع عیناً فیطلب من الصانع العمل و العین جمیعاً فلو کان العین من المستصنع کان اجاره لا استصناعاً کما فی اجاره المحیط و کیفیته ان یقال للصانع کخفاف مثلاً اخرز لی من ادیمک خفاً صفته کذا، بکذا درهماً و یریه رجله و یقبل الصانع سواء اعطی الثمن او لا. کذا فی جامعالرموز و البرجندی فی فصل السلم
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستصناع، هو استفعال من الصناعه و یعدی الی مفعولین و هو فی اللغه طلب العمل و فی الشرع بیع ما یصنعه الصانع عیناً فیطلب من الصانع العمل و العین جمیعاً فلو کان العین من المستصنع کان اجاره لا استصناعاً کما فی اجاره المحیط و کیفیته ان یقال للصانع کخفاف مثلاً اخرز لی من ادیمک خفاً صفته کذا، بکذا درهماً و یریه رجله و یقبل الصانع سواء اعطی الثمن او لا. کذا فی جامعالرموز و البرجندی فی فصل السلم
گشتن جویی (گشن فحل) فارسی گویان این واژه رابه جای پانسه یاپشک (قرعه) به کار میبرند قرعه کشیدن، توضیح در عربی بمعنی (بعاریت خواستن گشن از کسی) و (گشن خواه شدن ماده شتر و ماده گاو) و غیره آمده و بمعنی قرعه کشیدن در عربی (اقتراع) مستعمل است
گشتن جویی (گشن فحل) فارسی گویان این واژه رابه جای پانسه یاپشک (قرعه) به کار میبرند قرعه کشیدن، توضیح در عربی بمعنی (بعاریت خواستن گشن از کسی) و (گشن خواه شدن ماده شتر و ماده گاو) و غیره آمده و بمعنی قرعه کشیدن در عربی (اقتراع) مستعمل است