جدول جو
جدول جو

معنی استبداع

استبداع((اِ تِ))
نو شمردن، بدیع دانستن
تصویری از استبداع
تصویر استبداع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استبداع

استبداع

استبداع
بدیع شمردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (زوزنی). بدیع داشتن. بدیع دیدن. نو شمردن، شرم داشتن از کسی. (از منتهی الارب) ، برخی از چیزی رها کردن. (تاج المصادر بیهقی). برخی از چیزی را برجای ماندن و رها کردن: استبقی من الشی ٔ، گذاشت بعض آنرا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استبداد

استبداد
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار

استبصاع

استبصاع
سرمایه خواستن سرمایه خواهی، گونه ای زناشویی در روز گار کانای (جاهلیت) زن جندگی
فرهنگ لغت هوشیار