- استره
- آلتی که بدان موی سر و صورت تراشند تیغ
معنی استره - جستجوی لغت در جدول جو
- استره
- تیغی که با آن موهای سر و صورت را می تراشند، تیغ سرتراشی
- استره ((اُ تُ رِ))
- تیغ، ابزاری که با آن موی سر و صورت را تراشند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسطوره
قلمرو، حیطه، وسعت، محدوده
چادر پشه بند پرده
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
درختچه ای از راسته استرکها که اغلب در نواحی حاره میروید (بندرت در نواحی معتدل دیده میشود) برگهایش ساده و منفرد و بدون زبانک و پوشیده از کرک گلهایش دارای تقارن محوری با تقسیمات 5 تایی است. پرچمهایش در دو ردیف قرار گرفته اند و میوه اش شفت یاسته میباشد اصطرک شجر استرک درخت صمغ استرک درخت استرک قره بوخور قره کونوک آغاجی شجر سطرکا شجره الاسطرسه
پارچه ابریشم وزر بفته
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
درمانده وخسته
کاسه سفالین کاسه گلین، جام آب خوری، پیمانه ای بوده است برای اندازه گیری دارو
جمع اسوار، دستبندها دست برنجن ها
خارشتری
اره کوچک
مونث ساتر پوشاننده مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
اره دستی، ارۀ کوچک، داس کوچک
کاسۀ سفالی، جام آبخوری، نوعی پیمانه، برای مثال بحر را پیمود هیچ اسکره ای؟ / شیر را برداشت هرگز بره ای؟ (مولوی - ۸۴۴)
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نجمه، کوکب، تارا، اختر، جرم، نیّر، ستار
سه تار
سه تار
جوال مانندی که ازچوب ونی بافته باشند وبرپشت الاغ گذارند وبوسیلهءظن خشت وآجر وخاک حمل کنند
((هَ تَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
جوال مانندی که از چوب و نی بافته باشند و بر پشت الاغ گذارند و به وسیله آن خشت و آجر و خاک حمل کنند
ظرفی که با چوب و تخته درست می کنند و بر پشت الاغ می گذارند و با آن خشت و خاک یا چیزهای دیگر جا به جا می کنند
خسته، درمانده، ستوه، استه، بستوه
استوه شدن (گشتن): درمانده شدن،برای مثال ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی - لغت نامه - استوه)
استوه شدن (گشتن): درمانده شدن،
قاطر
پوشش و آنچه بدان خود را از چیزی بپوشند
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
آنچه خود را با آن می پوشانند، پوشش
خسته، درمانده، ستوه، بستوه، استوه
ماده ای چرب که از ترکیب یک الکل و یک اسید آلی به دست می آید و در ساختن مواد منفجره و خوش بو کردن بعضی مواد به کار می رود