جدول جو
جدول جو

معنی اسکره

اسکره((اُ کُ رِ))
کاسه سفالین، کاسه گلین، مسکره، سکوره
تصویری از اسکره
تصویر اسکره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اسکره

اسکره

اسکره
کاسه سفالین کاسه گلین، جام آب خوری، پیمانه ای بوده است برای اندازه گیری دارو
فرهنگ لغت هوشیار

اسکره

اسکره
کاسۀ سفالی، جام آبخوری، نوعی پیمانه، برای مِثال بحر را پیمود هیچ اسکره ای؟ / شیر را برداشت هرگز بره ای؟ (مولوی - ۸۴۴)
اسکره
فرهنگ فارسی عمید

اسکره

اسکره
کاسۀ سفالی و جام آبخوری باشد. (برهان) (انجمن آرا). کاسۀ گلین. کاسۀ گلی. (جهانگیری). کاسه. (سروری). اسکره و اسکوره پیمانه ایست که مقداری معین میگیرد و در اوزان و مکائیل طبی مذکور است و بمعنی مطلق پیمانه نیز استعمال کنند. سکره. سکوره. اسکرچه. سکرچه. (رشیدی) :
بحر را پیمود هیچ اُسکرّه ای
شیر را برداشت هرگز برّه ای ؟
مولوی.
رجوع به اسکرجه و سکرجه شود
لغت نامه دهخدا

اساره

اساره
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار

اسکفه

اسکفه
یونانی تازی شده آستانه، رویشگاه مژگان لبه پلک آستانه آستان در
اسکفه
فرهنگ لغت هوشیار