جدول جو
جدول جو

معنی استرآء - جستجوی لغت در جدول جو

استرآء
دیدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استریل
تصویر استریل
ویژگی چیزی که با وسایل مخصوص میکروب هایش را کشته باشند، عاری از میکروب، ضدعفونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرضا
تصویر استرضا
خشنودی کسی را خواستن، طلب خشنودی کردن، خشنودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استراق
تصویر استراق
دزدیدن، کار دیگری را به خود نسبت دادن
استراق سمع: پنهانی گوش دادن به سخن دیگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استرعا
تصویر استرعا
توجه کردن به حال دیگران، رعایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ پَ وَ)
استیئاء. وعده خواستن. (منتهی الارب) : استؤاه، استوعده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ فُ)
استناءه. رجوع به استناءه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
اختیار کردن چیزی را. (منتهی الارب). برگزیدن. (منتهی الارب) (زوزنی) : استراء الموت الحی، برگزید مرگ، مهتران قبیله را.
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
استرآل نبات، گوالیدن و دراز شدن آن. شبّه بعنق الرأل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از استراء
تصویر استراء
رای خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراء
تصویر استذراء
سایه جستن به سایه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرار
تصویر استرار
از دانه های خوردنی مرجمک هم آوای مردمک دانژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراط
تصویر استراط
فرو خوردن فرو دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراق
تصویر استراق
دزدیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرال
تصویر استرال
گوالیدن دراز شدن گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی از داروها زر نیخ سرخ سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرقاء
تصویر استرقاء
افسون خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
سست اندامی فروهشتگی (فلج) سست شدن نرم گشتن فروهشته گردیدن، سست اندامی سستی فروهشتگی، یا استرخا اعصاب. فالج عصبی. یا استرخا اعضا. فالج اعضا. یا استرخا جفن. فالج پلک. یا استرخا جفن اعلا. فالج پلک فوقانی یا استرخا مثانه. فالج مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرون
تصویر استرون
نازا، زنی را گویند که هرگز نزاید و او را به عربی عقیمه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استریل
تصویر استریل
بی فایده، بی ثمر، ضد عفونی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تیمارخواست (تیمار رعایت)، نگهبانی خواستن، نگهبانی کردن، رعایت طلبیدن نگهبان خواستن طلب توجه کردن، رعایت طلبیدن نگهبان خواستن طلب توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خرسندی خواستن، خرسند کردن، خشنودی خواستن خشنودی جستن، خشنود کردن، خشنودی، جمع استرضا آت، خواستن از کسی تا خشنود کنداو را، طلب خشنودی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارک خواهی (پارک رشوه) رشوه طلبیدن پاره خواستن، رشوه طلبیدن پاره خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرده
تصویر استرده
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استردن
تصویر استردن
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
((اِ تِ))
دلیر شدن، جرئت پیدا کردن، دلیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استبراء
تصویر استبراء
((اِ تِ))
برائت جستن، پاکی خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استریل
تصویر استریل
((اِ تِ))
بی ثمر، بی بار، عقیم، نازا، سترون (واژه فرهنگستان)، عاری از میکروب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرون
تصویر استرون
((اَ تَ وَ))
نازا، زنی که بچه نیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرعاء
تصویر استرعاء
((اِ تِ))
نگهبان خواستن، طلب توجه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرضاء
تصویر استرضاء
طلب خشنودی کردن، خشنود کردن، خشنودی، مفرد استرضاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرشاء
تصویر استرشاء
((اِ تِ))
رشوه طلبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استردن
تصویر استردن
((اُ تُ دَ))
تراشیدن موی، پاک کردن، محو ساختن
فرهنگ فارسی معین