جدول جو
جدول جو

معنی استرون

استرون((اَ تَ وَ))
نازا، زنی که بچه نیاورد
تصویری از استرون
تصویر استرون
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استرون

استرون

استرون
نازا، زنی را گویند که هرگز نزاید و او را به عربی عقیمه گویند
استرون
فرهنگ لغت هوشیار

استرون

استرون
سترون، برای مِثال سهل نماید برِ استرونان / محنت زاییدن آبستنان (امیرخسرو۱ - ۸۸)
استرون
فرهنگ فارسی عمید

استرون

استرون
نازا. زنی را گویند که هرگزنزاید و او را بعربی عقیمه خوانند و معنی ترکیبی آن استرمانند است، چه ون بمعنی مانند هم آمده است. (برهان قاطع). نازاینده چون استر زیرا که ون بمعنی مانند است و صحیح آنست که برای نسبت است. (رشیدی). عقیم باشد یعنی نازاینده. (اوبهی). عقیم یعنی زن نازای. (غیاث). عاقر:
گشته از زادن مخالف تو
مادر روزگار استرون.
خسروی.
نکاحی میکند با دل بهر دم صورت عنین
نزاید گرچه جمع آیند صد عنین و استرون.
مولوی.
سهل نماید بر استرونان
محنت زائیدن آبستنان.
امیرخسرو.
مخفف آن سترون است:
حبلی آیند دختران سترون.
فرخی.
کنون شویش بمرد و گشت فرتوت
از آن فرزند زادن شد سترون.
منوچهری.
دلم آبستن خرسندی آمد
اگر شد مادر روزی سترون.
خاقانی.
نفس نباتی ار بعزب خانه باز شد
عیبش مکن که مادر گیتی سترونست.
انوری
لغت نامه دهخدا

اسارون

اسارون
یونانی تازی شده زراندوک از گیاهان گیاهی از تیره زرآوند که پایاست و در جنگلهای مرطوب نواحی معتدله اروپا میروید. سوش و ریشه آن بوی معطر دارد و در طب بعنوان مسهل و مقیی مصرف میگردد. برباله، اسارون شامی
فرهنگ لغت هوشیار

نسترون

نسترون
نَستَرَن، نام درختچه و گلی خوش بو به رنگ سرخ یا سفید، کوچک تر از گل سرخ که در هر شاخه اش چندین گل شکفته می شود، تَرَن، نَستَر
نسترون
فرهنگ فارسی عمید

استروان

استروان
قاطِرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، قاطِربان، اَستَربان، قاطِردار، اَستَردار
استروان
فرهنگ فارسی عمید

نسترون

نسترون
نسترن: ازگیسوی اونسیم مشک آید وززلفک اونسیم نسترون. (رودکی. لفااق. 369) توضیح درادب فارسی نسترون بفتح اول وسوم وگویاآنرااز} نستر {ون مرکب دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار