جدول جو
جدول جو

معنی اسباق - جستجوی لغت در جدول جو

اسباق
(اَ)
جمع واژۀ سبق
لغت نامه دهخدا
اسباق
جمع سبق، گرو بندها: آن چه بدان ها گرو بندند پیشی جستن
تصویری از اسباق
تصویر اسباق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسحاق
تصویر اسحاق
(پسرانه)
خندان، نام پسر ابراهیم (ع) و ساره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
پوشاندن، تا کردن، بر هم نهادن، اجماع کردن بر کاری، گرد آمدن و هم رای شدن گروهی برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسباغ
تصویر اسباغ
تسبیغ، در علم عروض زیاد کردن الف در سبب خفیف، چنان که در فعولن، فعولان و در فاعلاتن، فاعلاتان شود و آن را مسبغ گویند، اسباغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسبال
تصویر اسبال
باریدن باران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
سوق ها، جاهای خرید و فروش کالاها، بازارها، جمع واژۀ سوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسباب
تصویر اسباب
لوازم، ساز و برگ ها، وسایل مثلاً اسباب خانه، اسباب سفر، امکانات، لوازم مورد نیاز، سبب، ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسباط
تصویر اسباط
سبط ها، فرزندزادگان، نوادگان، نوه ها، جمع واژۀ سبط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
طبق ها، پوشش ها، جمع واژۀ طبق
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ)
دیوث. (ناظم الاطباء). سر دیوثان. رئیس دیوثان. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 113 الف) :
همیشه دست بخیر باشدت بوفاق
بکارساز مجردان شوی انباق (کذا).
عبید زاکانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 113 الف)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهر با 384 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سست تیز دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) : انبق انباقاً، سست تیز داد. (ناظم الاطباء). باد رها کردن از دبر. باد بی آواز کردن. (یادداشت مؤلف) ، انبتلت الفسیله،جدا و مستغنی گردید نهال از اصل درخت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ربقه. رجوع به ربقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسناق
تصویر اسناق
سنگینی ناگواری، سرکشی در ناز و فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
هم عقیده شدن جمعی برای کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احباق
تصویر احباق
گردن نهادن نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
خوشه ها پایین کشیدن شلوار فرو گذاشتن پرده، خوشه کردن، بارش باران، ریزش اشک باران باریدن پیاپی باریدن، بسیار سخن بر کسی گفتن، جاری کردن روان ساختن، فرو گذاشتن جامه و پرده و مانند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباغ
تصویر اسباغ
تمام گردانیدن نعمت بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
آسودگی آسودن، شنبگی که یهودان آیین شنبه را پاس دارند، خوابزمستانی زمخواب، جمع سبت، آسایش ها، روزگاران، شنبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباط
تصویر اسباط
جمع سبط، پسرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباب
تصویر اسباب
جمع سبب، لوازم، آلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحاق
تصویر اسحاق
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق، بازارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباق
تصویر الباق
ترکی کلاهگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباق
تصویر استباق
((اِ تِ))
پیشی جستن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسبال
تصویر اسبال
((اِ))
باران باریدن، بسیار سخن گفتن بر کسی، جاری کردن، روان ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسباغ
تصویر اسباغ
((اِ))
تمام کردن نعمت بر کسی، زره فراخ پوشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسباب
تصویر اسباب
جمع سبب، سبب ها، علت ها، وسیله ها، لوازم، مال ها، دارایی ها، برگ و ساز، کالاها، متاع ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
((اِ))
مطابقه کردن، برهم نهادن، جمع شدن برای کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
((اَ))
جمع طبق، خوان ها، خوانچه ها، جمع طبقه، مرتبه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسباط
تصویر اسباط
جمع سبط، پسران پسر و پسران دختر
فرهنگ فارسی معین