جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اسباط

اسباط

اسباط
خاموش شدن از بیم و سر فرودافکندن. (منتهی الارب) ، سگ. (برهان) (سروری). کلب. (برهان). اسبه (مخفف آن است). رجوع به اسباهان شود
لغت نامه دهخدا

اسباط

اسباط
جَمعِ واژۀ سِبط. پسران پسر و پسران دختر. (غیاث). فرزندان فرزند.
لغت نامه دهخدا

احباط

احباط
رویگردانی، بیهوده گردانیدن اعراض کردن، باطل گردانیدن باطل کردن ثواب عمل
فرهنگ لغت هوشیار

اسبال

اسبال
خوشه ها پایین کشیدن شلوار فرو گذاشتن پرده، خوشه کردن، بارش باران، ریزش اشک باران باریدن پیاپی باریدن، بسیار سخن بر کسی گفتن، جاری کردن روان ساختن، فرو گذاشتن جامه و پرده و مانند آنها
فرهنگ لغت هوشیار