یکی از قرای دمشق، بین آن و اذرعات سیزده میل است و یزید بن عبدالملک بن مروان خلیفه در شعبان و بقولی در رمضان سال 105 هجری قمری بدانجا درگذشت. و در سبب اقامت وی در آن قریه اختلاف است. (معجم البلدان) ، بسر بردن: ازجی به العیش، بسر برد با او زندگانی را. (منتهی الارب)
یکی از قرای دمشق، بین آن و اذرعات سیزده میل است و یزید بن عبدالملک بن مروان خلیفه در شعبان و بقولی در رمضان سال 105 هجری قمری بدانجا درگذشت. و در سبب اقامت وی در آن قریه اختلاف است. (معجم البلدان) ، بسر بردن: ازجی به العیش، بسر برد با او زندگانی را. (منتهی الارب)
از حفظ، از حافظه، در حافظه به خاطر سپردن، ازبیر، ازبرم، حفظ ازبر داشتن: چیزی را به یاد داشتن، مطلبی را در حافظه داشتن ازبر کردن: حفظ کردن و به خاطر سپردن
از حفظ، از حافظه، در حافظه به خاطر سپردن، اَزبیر، اَزبَرم، حِفظ ازبر داشتن: چیزی را به یاد داشتن، مطلبی را در حافظه داشتن ازبر کردن: حفظ کردن و به خاطر سپردن
جمع واژۀ زبد، شترمرغی که بالای هر دو چشم آن پر سپید باشد، مرد باریک و کشیده ابرو. (منتهی الارب). باریک و دراز ابرو. آنک ابروش باریک باشد و دراز و نیکو. (تاج المصادر بیهقی). کمان ابرو. (زوزنی). آنک ابرویش باریک باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: زجّاء. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، زج ّ. (مهذب الاسماء)
جَمعِ واژۀ زَبد، شترمرغی که بالای هر دو چشم آن پر سپید باشد، مرد باریک و کشیده ابرو. (منتهی الارب). باریک و دراز ابرو. آنک ابروش باریک باشد و دراز و نیکو. (تاج المصادر بیهقی). کمان ابرو. (زوزنی). آنک ابرویش باریک باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: زَجّاء. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، زُج ّ. (مهذب الاسماء)
مگیر. (دستور الفضلاء). مگیر و مکش. (اداه الفضلاء) (شعوری از محمودی). مؤلف مؤید الفضلاء و آنندراج گوید: در این لغت شبهه است که فارسی است یا ترکی، غالب آن است که ترکی است - انتهی. لکن در ترکی چنین کلمه ای نیست، دفع کردن. دور کردن. (منتهی الارب) ، برداشتن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، گرانبار رفتن شتر: ازدعب البعیر بحمله. (منتهی الارب)
مگیر. (دستور الفضلاء). مگیر و مکش. (اداه الفضلاء) (شعوری از محمودی). مؤلف مؤید الفضلاء و آنندراج گوید: در این لغت شبهه است که فارسی است یا ترکی، غالب آن است که ترکی است - انتهی. لکن در ترکی چنین کلمه ای نیست، دفع کردن. دور کردن. (منتهی الارب) ، برداشتن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، گرانبار رفتن شتر: ازدعب البعیرُ بحمله. (منتهی الارب)
قریه ای است در اردن نزدیک طبریه در سمت راست راه مصر. در آنجاست قبر مادر موسی بن عمران، و چهار قبر دیگر که حدس میزنند از آن اولاد یعقوب باشد. (از مراصد) ، چهارگانه. - امهات اربع. رجوع به امهات شود. - تسبیحات اربع. رجوع به تسبیحات شود. - جنات اربع. رجوع به جنات شود. - جهات اربع. رجوع به جهات شود. - دوال اربع. رجوع به دوال شود. - طبایع اربع. رجوع به طبایع شود. - علل اربع. رجوع به علل شود. - فضائل اربع. رجوع به فضائل شود. - مکنونات اربع. رجوع به مکنونات شود. - نسب اربع. رجوع به نسب شود. ، چهار زن
قریه ای است در اردن نزدیک طبریه در سمت راست راه مصر. در آنجاست قبر مادر موسی بن عمران، و چهار قبر دیگر که حدس میزنند از آن اولاد یعقوب باشد. (از مراصد) ، چهارگانه. - امهات اربع. رجوع به امهات شود. - تسبیحات اربع. رجوع به تسبیحات شود. - جنات اربع. رجوع به جنات شود. - جهات اربع. رجوع به جهات شود. - دوال اربع. رجوع به دوال شود. - طبایع اربع. رجوع به طبایع شود. - علل اربع. رجوع به علل شود. - فضائل اربع. رجوع به فضائل شود. - مکنونات اربع. رجوع به مکنونات شود. - نِسَب اربع. رجوع به نِسَب شود. ، چهار زن