جدول جو
جدول جو

معنی ارحاء - جستجوی لغت در جدول جو

ارحاء(اَ)
دهی است به واسط. (منتهی الارب). قریه ای است قرب واسط عراق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ارحاء(اَ)
جمع واژۀ رحی، بمعنی سنگ آسیا. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
ارحاء
جمع رحی، سنگ آسیاها
تصویری از ارحاء
تصویر ارحاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارحام
تصویر ارحام
رحم ها، نزدیکان نسبی، بستگان، جمع واژۀ رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارقاء
تصویر ارقاء
خشک کردن اشک، خشک کردن خوی، جمع رقیق بندگان مملوکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرحاء
تصویر صرحاء
جمع صریح، ناب ها، پاک نژادان
فرهنگ لغت هوشیار
وحی فرستادن، یان فرستاده، مغز شویی، الهام کردن، اشاره کردن مطلبی را، در ذهن کسی افکندن، القا امری، در دل افکندن، خفا فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحو، راه ها، سوی ها، روش ها، مانندها پیش آمدن، بر گردانیدن، پر خاشیدن جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
فرهنگ لغت هوشیار
زدودن، ستردن، پاک کردن، زدایش، محو کردن، ناپدید کردن، از میان بردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب کردن، روان کردن سیراب کردن ترویه، روان کردن، به روایت شعر داشتن بر روایت شعر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاء
تصویر ارفاء
شانه زدن، نزدیک شدن، سخت گیری (در داد و ستد)، بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماء
تصویر ارماء
انداختن، افزون ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
گناه نهادن گناه بستن، بدگفتن، درنگ کردن، مولش دادن (مولش مهلت)، پناه گرفتن، آمادن آماده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارحام
تصویر ارحام
رحم، خویشان، زهدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارثاء
تصویر ارثاء
ذفزکی ستبرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارذاء
تصویر ارذاء
بیمار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
نابود کردن نیست گرداندن از میان بردن، یاری دادن، یارشدن، تباهیدن، هیچ کارگی، ستون نهادن هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پرده کشیدن، نرم کردن، آرمیدن، تاراندن، سست کردن افسار، تند دویدن، فروهشتن فرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاء
تصویر ارزاء
جمع رزء، سوک ها، موژها، مصیبتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارحال
تصویر ارحال
شتر پروردن، رام کردن شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارطاء
تصویر ارطاء
بالندگی دختر بالنده شدن زن شدن دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارساء
تصویر ارساء
ایستاکردن، برجای ایستادن، استوار شدن، استوارکردن، لنگر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاء
تصویر ارتاء
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقاء
تصویر ارقاء
((اَ رِ قّ))
جمع رقیق، بندگان، مملوکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارعاء
تصویر ارعاء
((اِ))
رویانیدن گیاه، چرانیدن ستور، گوش دادن به سخن کسی، بخشودن، شرم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارضاء
تصویر ارضاء
((اِ))
خشنود کردن، راضی گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارشاء
تصویر ارشاء
((اِ))
رشوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارداء
تصویر ارداء
((اِ))
هلاک کردن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارخاء
تصویر ارخاء
نرم گردانیدن، فروهشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارحام
تصویر ارحام
((اِ))
مهربانی کردن، بخشایش آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارحام
تصویر ارحام
((اَ))
جمع رحم، زهدان ها، خویشان، اعضاء خانواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اَ))
جمع رجاء، کنارها، گوشه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اِ))
امیدوار کردن، به تأخیر انداختن کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحاء
تصویر انحاء
روش ها
فرهنگ واژه فارسی سره