جدول جو
جدول جو

معنی ارقاء

ارقاء((اَ رِ قّ))
جمع رقیق، بندگان، مملوکان
تصویری از ارقاء
تصویر ارقاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ارقاء

ارقاء

ارقاء
خشک و ساکن گردانیدن اشک را. (منتهی الأرب). واایستادن خون و اشک. (تاج المصادر بیهقی). استادن اشک و خون. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا

ارقاء

ارقاء
جَمعِ واژۀ رقیق. بندگان. مملوکان: نخاس... کنیزکی را بر دیگری مزیّت میدهد و چون از وی وجه رجحان و مزیّت این بر آن میطلبیم آنچ بکثرت دربت و طول ممارست از مزاولت بیع و شراء دواب ّ و ارقّاء بذوق یافته است در عبارت نمیتواند آورد. (المعجم چ طهران ص 338) ، ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی دارد. مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء). ارقم. مار پیسه، اسبی که نقطه های خرد دارد مخالف رنگ وی. ارقط
لغت نامه دهخدا

ارداء

ارداء
نابود کردن نیست گرداندن از میان بردن، یاری دادن، یارشدن، تباهیدن، هیچ کارگی، ستون نهادن هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

ارخاء

ارخاء
پرده کشیدن، نرم کردن، آرمیدن، تاراندن، سست کردن افسار، تند دویدن، فروهشتن فرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار