جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ارشاء

ارشاء

ارشاء
رشوه دادن. (منتهی الأرب). پاره دادن حاکم یا قاضی را، به رشدرسیده.
- ارشد اولاد یا اولاد ارشد، آنکه در میانۀ اولاد کسی بارشدتر و باهوشتر از همه باشد. و در تداول عوام فارسی زبان، اسن و اکبر فرزندان: حسن بن علی علیهما السلام فرزند ارشد فاطمه بنت رسول صلوات اﷲ علیهاست.
- صاحب منصب ارشد، صاحب منصبی که درجۀ او برتر از دیگران باشد.
- طریق ارشد، به رشدتر. اَقصد. راه راست تر. قریب تر بمطلب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ارشاء

ارشاء
جَمعِ واژۀ رَشَاء، به معنی آهوبره که قوی گردد و با مادر برفتار آید، تیزخاطر. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا

ارداء

ارداء
نابود کردن نیست گرداندن از میان بردن، یاری دادن، یارشدن، تباهیدن، هیچ کارگی، ستون نهادن هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

ارخاء

ارخاء
پرده کشیدن، نرم کردن، آرمیدن، تاراندن، سست کردن افسار، تند دویدن، فروهشتن فرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار