جدول جو
جدول جو

معنی اذهاب - جستجوی لغت در جدول جو

اذهاب
ذهب ها، زرها، زرده های تخم مرغ، جمع واژۀ ذهب
تصویری از اذهاب
تصویر اذهاب
فرهنگ فارسی عمید
اذهاب
(اَ)
جمع واژۀ ذهب. زرها.
لغت نامه دهخدا
اذهاب
(نِ)
بردن. (تاج المصادر بیهقی). ببردن. بردن کسی را.
لغت نامه دهخدا
اذهاب
جمع ذهب، زرها زراندودن، بردن، روان کردن، نابودکردن بردن کسی را بردن کسی را دور گردانیدن، روان کردن، زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اذهاب
((اِ))
بردن، دور کردن، جاری ساختن، زراندود کردن
تصویری از اذهاب
تصویر اذهاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اذهان
تصویر اذهان
ذهن ها، فهم ها، دریافت ها، یادها، هوش ها، جمع واژۀ ذهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذناب
تصویر اذناب
افراد فرودست، اطراف، کناره ها، بندگان، خادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسهاب
تصویر اسهاب
بسیار سخن گفتن، دراز کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
مرغی که شکار نکند. (منتهی الارب) ، روان کردن. (غیاث اللغات) ، بروایت شعر داشتن. بر روایت شعر داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گناه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ذهن
لغت نامه دهخدا
(یِ)
غافل کردن. (مؤید الفضلاء). غافل گردانیدن. فراموشانیدن: اذهله الأمر اذهالاً و اذهله عنه.
لغت نامه دهخدا
مسکه در دیگ کردن جهت روغن شدن آن. (منتهی الارب). آب کردن کره. اذابه.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ذنب. دمها. دنبالها.
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
جج ذهب. جمع واژۀ اذهاب و ذهاب. زرده های تخم مرغ.
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
تیز کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ذرب، بمعنی بدزبانی
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ اَ)
اشهاب سنه قوم را،لاغر گردانیدن سال مواشی قوم را، کذا فی نسخه من القاموس. (منتهی الارب). اشهاب عام قوم را، برهنه کردن ضیاع و مرغزارهای آنان را از گیاه و ریشه کن کردن آنها را. (از المنجد).
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گُ)
عقل بشولیده شدن از گزیدن مار. (تاج المصادر بیهقی). مدهوش شدن از گزیدن مار اسهب الرجل (مجهولاً).
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ فُ)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : ارهبه.
لغت نامه دهخدا
(یِ اَ)
فراموشانیدن از...
لغت نامه دهخدا
تصویری از انهاب
تصویر انهاب
به غارت و یغما دادن مال، به باد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهاب
تصویر الهاب
برافروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهاب
تصویر اسهاب
سخن بسیار گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهاب
تصویر ارهاب
ترساندن، شترسواری برشتر خسته نشستن ترسانیدن دچار هراس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذراب
تصویر اذراب
تیزکردن باز شدن زبان، جمع ذرب، بد زبانی ها
فرهنگ لغت هوشیار
گناه کردن، جمع ذنب، پارسی تازی گشته ذنب ها دم ها، سپس روندگان، جمع ذنب. دمها دنبالها، بندگان و کنیزکان و لواحق حواشی و خدم، سپس روندگان. یا اذناب ناس. مردم کم پایه مردمان حقیر عوام الناس سفله مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذهال
تصویر اذهال
کوتاهی کردن فراموشی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذهان
تصویر اذهان
جمع ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتهاب
تصویر اتهاب
بخشش پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهاب
تصویر اسهاب
((اِ))
از اندازه گذشتن، سخن را دراز گردانیدن، پرگویی، اطناب، واگذاشتن چهارپایان سواری، بسیار بخشش کردن، شیر مکیدن بزغاله از مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهاب
تصویر انهاب
((اِ))
به غارت دادن، به تاراج دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذناب
تصویر اذناب
جمع ذنب، دم ها، دنبال ها، بندگان، کنیزکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذهال
تصویر اذهال
((اِ))
به فراموشی سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارهاب
تصویر ارهاب
((اِ))
ترسانیدن، دچار هراس کردن
فرهنگ فارسی معین