اذهاب اذهاب جمع ذهب، زرها زراندودن، بردن، روان کردن، نابودکردن بردن کسی را بردن کسی را دور گردانیدن، روان کردن، زراندود کردن فرهنگ لغت هوشیار
اذناب اذناب گناه کردن، جمع ذنب، پارسی تازی گشته ذنب ها دم ها، سپس روندگان، جمع ذنب. دمها دنبالها، بندگان و کنیزکان و لواحق حواشی و خدم، سپس روندگان. یا اذناب ناس. مردم کم پایه مردمان حقیر عوام الناس سفله مردم فرهنگ لغت هوشیار