معنی انهاب - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با انهاب
انهاب
- انهاب
- بغارت بدادن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بغارت دادن مال را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اذهاب
- اذهاب
- جمع ذهب، زرها زراندودن، بردن، روان کردن، نابودکردن بردن کسی را بردن کسی را دور گردانیدن، روان کردن، زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ارهاب
- ارهاب
- ترساندن، شترسواری برشتر خسته نشستن ترسانیدن دچار هراس کردن
فرهنگ لغت هوشیار