در علم عروض زیاد کردن الف در وتد مجموع که در آخر رکن باشد، چنان که متفاعلن، متفاعلان و فاعلن، فاعلان و مستفعلن، مستفعلان شود، خوار و رام کردن مثلاً اذالت اعدا
در علم عروض زیاد کردن الف در وتد مجموع که در آخر رکن باشد، چنان که متفاعلن، متفاعلان و فاعلن، فاعلان و مستفعلن، مستفعلان شود، خوار و رام کردن مثلاً اذالت اعدا
بهوش بازآمدن. (از منتخب بنقل غیاث اللغات). افاقه. رجوع به این کلمه شود: بخنکی آبی که بر روی من زدند افاقت یافتم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). مستی حماقت را افاقت نیست. (مرزبان نامه). و مستی بدان سبب اختیار می کنیم مگر از غلوای آن در دل ساعتی افاقتی یابم. (جهانگشای جوینی). و از سکرت جهالت افاقتی یابند. (جهانگشای جوینی)
بهوش بازآمدن. (از منتخب بنقل غیاث اللغات). اِفاقه. رجوع به این کلمه شود: بخنکی آبی که بر روی من زدند افاقت یافتم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). مستی حماقت را افاقت نیست. (مرزبان نامه). و مستی بدان سبب اختیار می کنیم مگر از غلوای آن در دل ساعتی افاقتی یابم. (جهانگشای جوینی). و از سکرت جهالت افاقتی یابند. (جهانگشای جوینی)
صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن
صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن