جدول جو
جدول جو

معنی اذالت

اذالت((اِ لَ))
فروهشتن دامان، دراز کردن دامن
تصویری از اذالت
تصویر اذالت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اذالت

اذالت

اذالت
صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اذالت

اذالت
در علم عروض زیاد کردن الف در وتد مجموع که در آخر رکن باشد، چنان که متفاعلن، متفاعلان و فاعلن، فاعلان و مستفعلن، مستفعلان شود، خوار و رام کردن مثلاً اذالت اعدا
اذالت
فرهنگ فارسی عمید

احالت

احالت
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار

اذاقت

اذاقت
چشانیدن چشاندن، به امتحان دادن چیزی را، مکافات امری کردن
اذاقت
فرهنگ لغت هوشیار

ازالت

ازالت
دورکردن راندن، برداشتن از میان برداشتن، نیست گردانیدن، پاک کردن زدودن طرد و دفع کردن دور کردن (از جایی) راندن، زایل کردن محو کردن بر طرف کردن از بین بردن، هک کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار