- ادلاق
- شمشیر کشیدن از نیام، به هم خوردن دندان ها از سرما
معنی ادلاق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع درقه، سپرهای چرمین
جمع خلق، جامه های کهنه ژنده ها، جمع خلق، رفتار خوی ها فرخوی ج خلق، خویها
بی آراماندن، تیز کردن تند و تیز کردن، سست گرداندن، سرگین انداختن پرندگان
جام آگندن پر کردن جام، شتاباندن
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
درشتگویی واداشتن به کندی
زبان نمودن زبان بیرون آوردن از تشنگی
باریک کردن، نیکو کوفتن، گوسبند بخشیدن
لغزانیدن، نیکویی کردن، بخشیدن، به گناه برانگیختن
رفتار، منش شناسی، منش، خو، خوی ها، منش ها، فراخویی
روان کردن، گشودن رهانیدن، هلاندن (طلاق دادن)، یله کردن خان و مان یله کردم (تاریخ برامکه)، گشتن دادن رها کردن آزاد کردن: اطلاق محبوسین، استعمال کلمه ای در معنیی مخصوص، رهایی آزادی خلاص از بند و قید، حقی که بنویسنده مفاصا حساب پرداخته میشد حق الاطلاق، جمع اطلاقات
جمع علق، گرانمایه مکل انداختن مکل زالو یازلو، در دام انداختن، چنگ در زدن
ناآرامی بی آرام کردن، جنبانیدن بی آرام کردن آرام بودن، جنبانیدن
دربستن، پیچیدن گرایی، وا داشتن، به خشم آوردن در بستن بستن در، پیچیده گفتن دشوار گفتن، دشوارگویی. پیچیده گویی، جمع اغلاقات
تهیدستی، آفگانه فکندن بی چیز شدن درویش گردیدن، تهیدستی درویشی. درویش شدن، بی چیز شدن
الاغ
ترکی جای خنک آدغر ییلاق
بی چیز شدن، درویش شدن، درویشی، بی چیزی
فخر فروشی کردن، ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن
خلق ها، خوی ها، طبع ها، عادت ها، جمع واژۀ خلق
غلق ها، قفل یا کلون درها، درهای بزرگ، جمع واژۀ غلق
علق ها، هر چیزهای خوب و گرانمایه، نفیس ها، جمع واژۀ علق
استعمال کلمه ای مخصوص خواه به طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز، گشودن، روان کردن، رها کردن، آزاد کردن
جمع خلق، خوی ها
جمع علق، چیزهای نفیس، غلاف های شمشیر
ییلاق
فرو گذاشتن، کار به گردن کسی گذاشتن، آب کشیدن، زشت گویی، خویشی جستن، فرنود آوری (فرنود دلیل)، پاره دادن
آبچین زیبا (آبچین قطیفه)
ترکی این واژه در غیاث اللغات با آرشی جدا از الاغ آمده سواری ستور بیگاری دروغگو الاغ