معنی ادلال - فرهنگ فارسی عمید
معنی ادلال
ادلال
فخر فروشی کردن، ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن
تصویر ادلال
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ادلال
ادلال
ادلال
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ادلال
ادلال
ناز کردن. (تاج المصادر بیهقی). - ادلال کردن، ناز و کرشمه کردن. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
اتلال
اتلال
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار
احلال
احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اخلال
اخلال
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اذلال
اذلال
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.