- اختلاع
- گرفتن مال کسی، طلاق زن بدون مهریه
معنی اختلاع - جستجوی لغت در جدول جو
- اختلاع
- برکندن، گرفتن مال کسی، طلاق خلع، طلاقی که زن به واسطۀ اکراهی که از شوهر دارد با دادن مالی یا بخشیدن مهریۀ خود از او طلاق می گیرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
خوی گیری، دروغبافی
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
آمچ آمیزش درآمیختگی خلیس، شوریدگی، همگمی آمیخته شدن، درهم شدن
کیسه بری زود دوزی تر دستی پنهان ربایی، ستوده گویی دزدی کردن
جهش اندام، پریدن پلک، بیرون کشیدن، تنش اندام جستن اندام
زبانبازی زبانفریبی
فروتنگری، شتاب درگذر به شتاب گذشتن
فروتنی سر فرود آوردن
جداکردن به نیرو گرفتن
شکافتن، بریدن، آفریدن
فریفتن ترفند زدن
اوباریدن، فروبردن
نابسامانی، آشفتگی، پراکندگی، ناهماهنگی، پریشانی
ناهمگونی، ناسازگاری، ناجور بودن، دوگانگی، ناهمسانی
درهمی، آمیزش، همامیزی
نوآوری، نخست سازی، برساخته
ربودن، برکندن، برکندیدن: برکنده شدن برکندن از بیخ بر کندن، برکنده شدن
تیز رفتن سبک رفتن
به گلو فرو بردن، بلعیدن
فریفتن، فریب کاری، حیله گری
دزدیدن پول مؤسسه یا ادارۀ دولتی، غنیمت شمردن، در علوم ادبی بیان کردن معنی مدح در غزل یا معنی غزل در مدح
آمیختن، مخلوط شدن، درهم شدن، درهم آمیختن، آمیختگی، در علم شیمی ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر به طوری که حتی با میکروسکوپ نتوان اجسام ترکیب شده را تمیز داد، اما با وسایلی بتوان آن ها را از هم جدا کرد، گفتگوی دوستانه، جماع کردن، همبستر شدن
فریفتن، کسی را با سخنان شیرین و خوشایند فریب دادن
تباه شدن و درهم و برهم شدن کار، به هم خوردگی، آشفتگی، نابسامانی، بی سر و سامانی
از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، اقلاع، بتر، اجتثاث، قلع
با یکدیگر خلاف کردن، مخالف شدن، ناسازگاری داشتن، ناجور بودن، ناسازگاری، رفت و آمد