معنی اقتلاع - فرهنگ فارسی عمید
معنی اقتلاع
- اقتلاع
- از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، اقلاع، بتر، اجتثاث، قلع
تصویر اقتلاع
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اقتلاع
اقتلاع
- اقتلاع
- ربودن، برکندن، برکندیدن: برکنده شدن برکندن از بیخ بر کندن، برکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اقتلاع
- اقتلاع
- از بیخ برکندن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : شهاب الدین بقصدتخریب رباع و اقتلاع قلاع ملاحده بجانب قهستان رفت. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
ابتلاع
- ابتلاع
- به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار