- احداق
- جمع حدقه، مردمکها سیاهی های چشم، جمع حدقه. سیاهی های چشم مردمکهای چشم
معنی احداق - جستجوی لغت در جدول جو
- احداق
- حدقه ها، سیاهی های چشم، مردمک های چشم، کاسۀ چشم ها، جمع واژۀ حدقه
![تصویری از احداق](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/9/0/amd-0029039.jpg)
- احداق
- جمع حدقه، سیاهی های چشم، مردمک های چشم
![تصویری از احداق](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/0/4/mon-0000431.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آتش زدن سوزاندن، آزار رسانی، لاشه سوزی، سوز آوری سوزانیدن بر پا کردن حریق، اذیت رساندن، سوز آوری. یا احراق کواکب. احراق کواکب یا احراق شه. سوختن جسد میت
![تصویری از احداث](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/0/4/mon-0000429.jpg)
((اَ))
فرهنگ فارسی معین
جمع حدث، نوها، تازه ها، هر چیز تازه و نو پدید آمده، جوانان، نوعی حقوق دیوانی (در عهد صفویه)، اربعه، حدث های چهارگانه، قتل، ازاله بکارت، شکستن دندان و کور کردن، دهر، بلاهای روزگار، پیشامدهای دوران، مو