جدول جو
جدول جو

معنی اشداق

اشداق
شدق ها، کنج های دهان، کرانه های وادی یا رودبار، جمع واژۀ شدق
تصویری از اشداق
تصویر اشداق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشداق

اشداق

اشداق
جَمعِ واژۀ شِدْق، بمعنی کنج دهان از جانب باطن رخسار و هر دو جانب رودبار و هر دو کنارۀ آن. (منتهی الارب) (آنندراج) : از سر شوق سعادت و حرص شهادت به اشداق آن مخاوف وافواه آن نتایف رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 408) ، هر شتر را با قرین آن کردن. (منتهی الارب). اشرب ابله، جعل لکل جمل قریناً. (اقرب الموارد) ، رسن را در گلوی اسبان رفتن. (منتهی الارب). اشرب الخیل، جعل الحبال فی اعناقها. (اقرب الموارد) ، رسن را در گلوی کسی کردن. (منتهی الارب). اشرب فلاناً الحبل، جعله فی عنقه. (اقرب الموارد) ، حب کسی با دل وی آمیخته بودن. (منتهی الارب). آمیختن. (زوزنی). اُشْرِب َ فلان ٌ حُب َّ فلان، (بصیغهالمجهول) ، خالط حبّه قلبه. (اقرب الموارد) ، اُشرب َ الابیض حمره (بصیغۀ مجهول) ، ای علاه ذلک. (منتهی الارب). در اقرب الموارد این معنی بصیغۀ مجهول نیامده بلکه در ذیل معانی معلوم فعل آرد: اَشْرَب َ الثوب َ حمرهً، مزجها بلونه، آب دادن. (منتهی الارب). اشربه، سقاه. (اقرب الموارد) ، آب خوردن. (منتهی الارب) ، اشربه، جعله یشرب. (اقرب الموارد). درخورانیدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13) ، تشنه شدن. (منتهی الارب). اشرب الرجل، عطش. (اقرب الموارد) ، صاحب شتران سیراب و شتران تشنه شدن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب). اَشْرَب َ، رویت ابله و عطشت. ضد. (اقرب الموارد) ، اَشْرَب َ، حان لابله ان تشرب، هنگام آب خوردن شتر وی شده است. (از اقرب الموارد). نزدیک به آب خوردن رسیدن. (منتهی الارب) ، سیر رنگ درخورانیدن جامه را و درخوردن آن. لازم و متعدی. (منتهی الارب). اشرب اللون، اشبعه. (اقرب الموارد) ، اشرب ابله، قیدها. یقول الرجل لناقته: لاشربنک الحبال و النسوع و اشربوا ابلکم الاقران، ای ادخلوها فیها و شدوها بها. سمع صاحب الاساس من یقول: رفع یده فاشربها الهواء ثم قال بها علی قذالی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

احداق

احداق
جمع حدقه، مردمکها سیاهی های چشم، جمع حدقه. سیاهی های چشم مردمکهای چشم
فرهنگ لغت هوشیار