- احتان
- جمع حتن، برابران، همتایان، هماوردان
معنی احتان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایالت
جمع حضن، کناره ها
نگاهدا شتن، استوار کردن
خوبی، نیکی، بخشش
جمع حزن، اندوه ومصیبت ها
جمع حین، زمانها گاهان جمع حین وقتها زمانها یا در احیان. گاهگاه احیانا
جمع ختن، دامادان
یگان یگان
اماله کردن، گرفتگی سینه
از ریشه کندن
دایگی پروریدن
استوار بودن محکم بودن، استواری استحکام
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
اندک دادن، استواربستن گره، خوراندن
اسپان تیزتگ اسپانا تیزرو
استوار دوختن
نکویی، نکوکاری
برچسبانی
بدهکار آزاری
برچفسانیدن برچسباندن
در حال افتادن، یا افتان و خیزان راه رفتن، آهسته و بحالت افتادن و برخاستن راه رفتن
بو گرفتن بدبوی شدن بدبویی
نیکی کردن، نیکی، نیکوکاری
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، دهشت، داشات، داد و دهش، فغیاز، منحت، جود، عتق، سماحت، داشن، بغیاز، داشاد، عطیّه، برمغاز، اعطا، بذل، جدوا، صفد
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، دهشت، داشات، داد و دهش، فغیاز، منحت، جود، عتق، سماحت، داشن، بغیاز، داشاد، عطیّه، برمغاز، اعطا، بذل، جدوا، صفد
حزن ها، اندوه ها، دلتنگی ها، جمع واژۀ حزن
حین ها، وقتها، هنگامها، روزگاران، جمع واژۀ حین
عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس بول، احتباس، حبس البول
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
استوار و محکم کردن، نگه داشتن نفس از انجام کار بد، شوی کردن زن، زن گرفتن مرد، زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند
جمع حزن و حزن، غم ها و اندوه ها