جدول جو
جدول جو

معنی احصان

احصان((اِ))
استوار و محکم کردن، نگه داشتن نفس از انجام کار بد، شوی کردن زن، زن گرفتن مرد، زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن» و به زن «محصنه» گویند
تصویری از احصان
تصویر احصان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با احصان

احصان

احصان
ازدواج کردن، در فقه حالت مرد یا زنی که با همسر خود نزدیکی کرده باشد
احصان
فرهنگ فارسی عمید

احصان

احصان
استوار گردانیدن. (منتهی الارب). محکم، مستحکم، تحکیم کردن. حصار کردن، آوازهای خوش
لغت نامه دهخدا

احصان

احصان
جَمعِ واژۀ حِصن، احضاب نار، افروختن آتش یا هیزم افکندن در آن تا زبانه زند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا