جدول جو
جدول جو

معنی أَجَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو

أَجَّلَ
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویرایش کردن، عدالت
دیکشنری عربی به فارسی
خانگی کردن، اهلی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
زیبا کردن، شتر
دیکشنری عربی به فارسی
طولانی کردن، طول
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
منطقی کردن، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
راه اندازی کردن، پر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
دیکشنری عربی به فارسی
پایین زدن، لگد زدن
دیکشنری عربی به فارسی
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آسان کردن، آسان
دیکشنری عربی به فارسی
بوسیدن، قبل از
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
دیکشنری عربی به فارسی
حق دادن، او واجد شرایط بود
دیکشنری عربی به فارسی
بنیاد گذاشتن، تاسیس شد، ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
احترام گذاشتن، ارج نهادن
دیکشنری عربی به فارسی
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تکمیل کردن، کامل، کامل کردن، تمام کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تأیید کردن، او تأیید کرد، دوباره تاکید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بهتر شدن، بهتر
دیکشنری عربی به فارسی
آتش زدن، روشن شد، شعله ور شدن، عطر زدن، آتش افروختن، آغاز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فرستادن، ارسال کنید، ارسال کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بیمه کردن، امنیّت
دیکشنری عربی به فارسی
متحیّر کردن، او شگفت زده شد
دیکشنری عربی به فارسی
درج کردن، وارد کنید، مجدّد پذیرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
تعویق انداختن، آخرین
دیکشنری عربی به فارسی
کنار گذاشتن، او بیگانه شد
دیکشنری عربی به فارسی
وادار کردن، او مجبور شد
دیکشنری عربی به فارسی
تأثیر گذاشتن، اثر
دیکشنری عربی به فارسی
کلّی بودن، او تکمیل کرد
دیکشنری عربی به فارسی