جدول جو
جدول جو

معنی آگوشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

آگوشیدن
آغوشیدن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، در بر کشیدن، در بغل گرفتن
تصویری از آگوشیدن
تصویر آگوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
آگوشیدن
(کَ مَ اَ تَ)
در آغوش گرفتن. در بغل گرفتن، در بیت ذیل سوزنی اگر تصحیفی راه نیافته باشد آگوشیدن به معنی بستن آمده است:
در شادیت گشاده ست و در غم بسته
بسته مگشای همه عمر وگشاده ماگوش
می آسوده بکف گیر و ز عشرت ماسای
کز نوا بلبل آسوده درآمد بخروش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
آگوشیدن
در بغل گرفتن در بر کشیدن
تصویری از آگوشیدن
تصویر آگوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خروشیدن
تصویر خروشیدن
بانگ و فریاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگیشیده
تصویر آگیشیده
آویخته، آویزان شده، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوریدن
تصویر آشوریدن
شورانیدن، درهم کردن، برهم زدن، زیر و رو کردن، درهم ریختن، آمیختن، سرشتن، آشوردن، آشردن، فاشورانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروشیدن
تصویر فروشیدن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران، فرا گرفتن، یاد دادن علم یا هنری به دیگران، خو گرفتن، مانوس شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشیدن
تصویر گوشیدن
گوش دادن، گوش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگاهیدن
تصویر آگاهیدن
آگاه شدن، باخبر شدن، خبر یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغوشیدن
تصویر آغوشیدن
یکدیگر را در آغوش گرفتن، در بر کشیدن، در بغل گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
آویختن، درآویختن، آویزان شدن، پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشوبیدن
تصویر آشوبیدن
آشفتنبرای مثال که چندانی که بیش آشوبی این دیگ / نیابی لقمه ای بی زهر و بی ریگ (عطار۴ - ۳۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیوشیدن
تصویر نیوشیدن
گوش کردن، شنیدن، برای مثال حدیث عشق از آن بطّال منیوش / که در سختی کند یاری فراموش (سعدی - ۱۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بَ گُ دَ)
آویختن. پیچیدن.
- پای آگیش، بپای آویز. پای پیچ:
توشۀ جان خویش از او بربای
پیش کآیدت مرگ پای آگیش.
رودکی.
رجوع به آکیش و آکیشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ نُ / نِ / نَ دَ)
گوش کردن و شنیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ سَ کَ دَ)
در بغل گرفتن. در بر کشیدن. (برهان) ، بغل. خیس کردن. (شعوری از اسدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نغوشیدن
تصویر نغوشیدن
نیوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیوشیدن
تصویر نیوشیدن
گوش فرا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مایل بدوستی و معاشرت و موانست با مردم نبودن، مقابل جوشیدن، نجوشیدن با مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروشیدن
تصویر فروشیدن
فروختن: زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم و ز زیان آن دم محیص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروشیدن
تصویر خروشیدن
بانگ زدن، فریاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آشفته کردن آشوفتن، یاآشوبیدن مغز پریشان ساختن حواس، منقلب شدن متغیر شدن، خشمگین شدن غضبناک گردیدن، شور و غوغا کردن، فتنه انگیختن فساد برپا کردن تفتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، تعلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهیدن
تصویر آگاهیدن
خبر یافتن، آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیشیده
تصویر آگیشیده
آویخته آویزان شده پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
گوش دادن شنیدن، مراقب بودن مواظب بودن گوش داشتن: بگوشید چون من بجنبم ز جای شما بر فرازید سنج و درای. عاشقان را نبود صبر و دل و دانش و هوش مده ای شیخ مرا پند و بزن بانگ و خروش. که نگیرم من شوریده نصیحت در گوش من اگر نیکم و گربد تو برو خود را گوش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت. (جمال لنبانی معاصر حافظ در تخمیس غزل خواجه روزگار نو ج 3 شماره 1 ص 44- 4 3 مینوی) مصراع آخر از حافظ است. در دیوان حافظ چاپ قزوینی و غالب نسخ مصراع اول حافظ چنین است: من اگر نیکم و گربد (اگر بد) تو برو خود را باش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغوشیدن
تصویر آغوشیدن
در بغل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
آویختن، پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوریدن
تصویر آشوریدن
آشوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
((دَ))
آویختن، پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغوشیدن
تصویر آغوشیدن
((دَ))
در بغل گرفتن، در بر کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آشوبیدن
تصویر آشوبیدن
((دَ))
آشفته کردن، آشفته و متغیر شدن، خشمگین شدن، فتنه بر پا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خروشیدن
تصویر خروشیدن
((خُ دَ))
بانگ برزدن، فریاد کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیوشیدن
تصویر نیوشیدن
((نِ دَ))
گوش فرا دادن، گوش کردن
فرهنگ فارسی معین