جدول جو
جدول جو

معنی آلیزیدن - جستجوی لغت در جدول جو

آلیزیدن
آلیز زدن، جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
آلیزیدن(کَ گِ رِ تَ)
جفته افکندن. جفتک انداختن:
نفس چون سیر گشت بستیزد
توسن آسا بهر سوآلیزد.
سراج الدین راجی
لغت نامه دهخدا
آلیزیدن
جفتک زدن جفته انداختن
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آلیزیدن((دَ))
جفتک زدن، لگد انداختن، آلیزدن
تصویری از آلیزیدن
تصویر آلیزیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گمیزیدن
تصویر گمیزیدن
شاشیدن، ادرار کردن، شاشدن، میزیدن، گمیز کردن، شاش زدن، شاریدن، گمیختن، چامیدن، میختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزیدن
تصویر لیزیدن
سر خوردن، لیز خوردن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلیز زدن
تصویر آلیز زدن
جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریزیدن
تصویر گریزیدن
گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
آویختن، درآویختن، آویزان شدن، پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلاییدن
تصویر آلاییدن
آلودن، چیزی را از حالت پاکی خارج کردن، آلوده کردن، کثیف کردن، چیزی را با چیزی مخلوط کردن، آغشته کردن، تر کردن، خیس کردن، از حالت پاک خارج شدن، کثیف شدن، آلوده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژیریدن
تصویر آژیریدن
هشیار کردن، آگاه ساختن، آگاهانیدن، بانگ زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغازیدن
تصویر آغازیدن
آغاز کردن، آغاز نهادن، شروع کردن، از سر گرفتن، برای مثال همه فرجام هات معدوم است / محکم آغاز هرچه آغازی (ابوالفرج رونی - ۱۴۲)، که جز مرگ را کس ز مادر نزاد / ز کسری بیاغاز تا نوش زاد (فردوسی - ۷/۱۵۱)، چون سماع آمد ز اول تا کران / مطرب آغازید یک ضرب گران (مولوی - ۲۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران، فرا گرفتن، یاد دادن علم یا هنری به دیگران، خو گرفتن، مانوس شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الیزیدن
تصویر الیزیدن
آلیزیدن، آلیز زدن، جست و خیز کردن، جفته و لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
برجستن، جهیدن، جست و خیز کردن، الیز زدن، جفتک انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلیزنده
تصویر آلیزنده
جست و خیز کننده، برای مثال چو آلیزنده شد در مرغزاری / نباشد بر دلش از باز باری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)، اسب یا استر که جست و خیز کند و آلیز بزند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کَ دَ)
آلیزیدن
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
لیز خوردن. لغزیدن. سر خوردن. سریدن. تزلق. شخشیدن. خیزیدن. فروخزیدن، آمیختن. (برهان). درهم کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آهازیدن
تصویر آهازیدن
آهختن آهیختن آختن کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
جست و خیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژیریدن
تصویر آژیریدن
هشیاروآگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازیدن
تصویر آغازیدن
ابتدا کردن شروع کردن سر گرفتن آغاز نهادن، فتالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، تعلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلاییدن
تصویر آلاییدن
آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
بخشودن خدا گناه بنده را (مخصوصا پس از مرگ) غفران مغفرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگیشیدن
تصویر آگیشیدن
آویختن، پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریزیدن
تصویر بریزیدن
ریزه ریزه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزدن
تصویر آلیزدن
آلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزنده
تصویر آلیزنده
ستوری که جفتک زند جفتک زن جفته پران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزیدن
تصویر لیزیدن
((دَ))
لیز خوردن، سر خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الیزیدن
تصویر الیزیدن
((اَ دَ))
جفتک زدن، لگد انداختن، آلیزدن، آلیزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغازیدن
تصویر آغازیدن
ابداء، ابتداء، شروع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره