جدول جو
جدول جو

معنی آزرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

آزرنگ
(رَ)
بفتح رابع بر وزن بادرنگ بمعنی غم سخت و محنت صعب و رنج و هلاکت باشد، و با الف ممدوده و با زاء معجمه، آن خیار که سبز بود، کذا فی الادات. (مؤید الفضلاء). با زاء معجمه و راء مهمله بوزن بادرنگ خیار سبز بود، کذا فی المؤید. (سروری). با زاء منقوطۀ موقوف و راء مفتوح بنون زده، هلاکت و محنت و غم سخت باشد. (جهانگیری). ظ. این کلمه مصحف آذرنگ باشد با ذال، چه شواهدی که برای آذرنگ آمده بسیار است، یکی دو مثال که بعض فرهنگها برای آزرنگ با زاء می آورند عین بعض شواهد آذرنگ است. و اما معنی خیار سبز که به این کلمه داده اند بی شک اشتباهی است که ظاهراً نخست صاحب ادات الفضلاء را دست داده است. و منشاء اشتباه کلمه بادرنگ بوده که برای تعیین وزن آذرنگ در نسخه ای دیده و آن را معنی کلمه آذرنگ تصور کرده است و شاید در آن نسخه نوشته بوده است آذرنگ بر وزن بادرنگ به معنی خیار سبز، و کاتب (بر وزن) را از قلم انداخته بوده است
لغت نامه دهخدا
آزرنگ
غده ی لنفاوی میان کشاله ی ران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
زیرک، باهوش، چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آدرنگ
تصویر آدرنگ
آذرنگ، برای مثال نباشد کوه را وقت درنگ تو درنگ تو/ جهان هرگز نخواهد تا تو باشی آدرنگ تو (فرخی - ۴۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرنگ
تصویر آرنگ
رنگ، لون، گونه، روش، همانا، گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
گلۀ اسب، گروه اسبان، کراع، فسیله، نسیله
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز، برای مثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آذرنگ
تصویر آذرنگ
اندوه، رنج، محنت، برای مثال ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ / تو از مهر او روزوشب چون نهنگ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳)دمار، روشن، برای مثال فروغی پدید آمد از هر دو سنگ / دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ (فردوسی - ۱/۳۰ حاشیه)آتش
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
نام شهری از کشمیر برساحل نهر چالنگر در شمال سملان بفاصله 288 هزار گز
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
خیار. (جهانگیری). خیار بادرنگ. (برهان). خیار سبز. (سروری). آزرنگ. و رجوع به آزرنگ شود، پراکنده گردیدن، چنانکه موی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اورنگ. حشمت. زیبائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گزرنگ
تصویر گزرنگ
سفید سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذرنگ
تصویر آذرنگ
غم صعب، محنتصعب، درد، رنج، پرتو، فروغ، سرخ رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدرنگ
تصویر آدرنگ
رنج، محنت، آفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرنگ
تصویر آرنگ
مرفق، آرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
چالاک، زیرک، باهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفرنگ
تصویر آفرنگ
حشمت، زیبائی، اورنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازرنگ
تصویر ازرنگ
خیار، خیار سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدرنگ
تصویر آدرنگ
((دَ رَ))
رنج، اندوه، آفت، مصیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
گله اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
((زَ رَ))
درختی است کوهی، بسیار محکم و از آن تیر و نیزه و گوی چوگان و جناغ زین سازند، درخت گز، زردچوبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
((زَ یا زِ رَ))
زیرک، باهوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
((زَ رَ))
تازه، نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرنگ
تصویر آرنگ
رنگ، لون، سرخاب، گونه، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفرنگ
تصویر آفرنگ
((رَ))
حشمت، اورنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرنگ
تصویر آرنگ
رنج، اذیت، آزار، مکر، حیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرنگ
تصویر آرنگ
((رَ))
آرنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آذرنگ
تصویر آذرنگ
((ذَ رَ))
آتش رنگ، آذرگون، روشن، نورانی، آتش، آذر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
Savvy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
сообразительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
schlau
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
кмітливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
sprytny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
聪明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
esperto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
perspicace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی