زرنگ زرنگ گلۀ اَسب، گروه اَسبان، کُراع، فَسیله، نَسیلهدرختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گَز، برای مِثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷) فرهنگ فارسی عمید
زرنگ زرنگ درختی است کوهی، بسیار محکم و از آن تیر و نیزه و گوی چوگان و جناغ زین سازند، درخت گز، زردچوبه فرهنگ فارسی معین