جدول جو
جدول جو

معنی آراشید - جستجوی لغت در جدول جو

آراشید
(دخترانه و پسرانه)
پسته زمینی یا پسته شام
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
فرهنگ نامهای ایرانی
آراشید
بادام زمینی، گیاهی یک ساله با پوسته ای زرد و سخت، مغز خوراکی و روغنی که بودادۀ آن به عنوان تنقلات مصرف می شود، پستۀ کوهی، بادام خاکی، پستۀ زمینی، پستۀ شامی
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
فرهنگ فارسی عمید
آراشید
بادام زمینی
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
فرهنگ لغت هوشیار
آراشید
بادام زمینی
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرالیا
تصویر آرالیا
(دخترانه)
نام عمومی گروهی از گیاهان علفی یا درختی و درختچه ای که بعضی از آنها زینتی اند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آناهید
تصویر آناهید
(دخترانه)
آناهیتا، الهه آب، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سراشیب
تصویر سراشیب
دارای شیب، نشیب دار، رو به پایین، سرازیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراشیده
تصویر غراشیده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غضبان، غضوب، برای مثال چنان شد غراشیده از کینه اش / که آتش زبانه زد از سینه اش (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناشید
تصویر اناشید
اشعاری که در محافل برای یکدیگر می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراشیدن
تصویر غراشیدن
خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آراییدن
تصویر آراییدن
آراستن، زینت دادن، زیور کردن، خوش نما گردانیدن، آرایش کردن، نظم و ترتیب دادن، چیدن، گستردن، راست کردن، فراهم کردن، آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرامید
تصویر پرامید
آنکه امید بسیار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هراشیدن
تصویر هراشیدن
استفراغ، بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراشیدن
تصویر خراشیدن
خراش دادن، پوست بدن را با سر ناخن زخم کردن، کنایه از ناراحت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشیدن
تصویر فراشیدن
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرامیدن
تصویر آرامیدن
آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گراشیدن
تصویر گراشیدن
کراشیدن، آشفته و پریشان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراشیده
تصویر پراشیده
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرامید
تصویر پرامید
کسی که امید فراوان دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
پریشان کردن، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیدن
تصویر تراشیدن
خراشیدن و پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراشیده
تصویر تراشیده
هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشیدن
تصویر خراشیدن
خراش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
خراش داده شده، ریش زخم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع انشوده، سرودها جمع انشوده اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند سرودها
فرهنگ لغت هوشیار
استراحت کردن آسودن، قرار یافتن سکون یافتن، خفتن خوابیدن، از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف، صبر کردن شکیبا شدن، مطمئن شدن اطمینان یافتن، منزل کردن جای گرفتن، نشستن آشوب رفع شدن فتنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامیده
تصویر آرامیده
آرام گرفته استراحت کرده آرمیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراییدن
تصویر آراییدن
آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرائیدن
تصویر آرائیدن
آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراشیده
تصویر غراشیده
خراشیده، قهر آلود غضب ناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراشیدن
تصویر پراشیدن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هراشیدن
تصویر هراشیدن
استفراغ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره