جدول جو
جدول جو

معنی spawać - جستجوی لغت در جدول جو

spawać
لحیم کردن، انعقاد
دیکشنری لهستانی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چمبیدن، چندین، صندلی گذاشتن، صنایع دستی
دیکشنری لهستانی به فارسی
خوابیدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
سقوط کردن، سقوط
دیکشنری لهستانی به فارسی
شهرت
دیکشنری لهستانی به فارسی
باریدن، باریک
دیکشنری لهستانی به فارسی
دادن، داده ها
دیکشنری لهستانی به فارسی
نفس نفس زدن، نفخ شکم
دیکشنری لهستانی به فارسی
سوزاندن جسد، چشمک زدن، سوزاندن
دیکشنری لهستانی به فارسی
سقوط کردن، سکوت
دیکشنری لهستانی به فارسی
پرش کردن، پرش، جهش کردن، پریدن، پرش کن، جست و خیز کردن، پررنگ، تار، جهش یافته
دیکشنری لهستانی به فارسی
به هلاکت رساندن، جمع آوری کنید، محکوم کردن، نابودی
دیکشنری لهستانی به فارسی
افتادن، شل شدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
برنزه کردن، برای آفتاب گرفتن
دیکشنری لهستانی به فارسی
ادّعا کردن، اداری، تظاهر کردن، تظاهر کننده، وانمود کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
به زمین افتادن، به زودی، زمین خوردن، تلو تلو خوردن، افتادن، سقوط
دیکشنری لهستانی به فارسی
نهادن، نهادینه کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
هم خوٰان، باشه، برابری طلب، منصفانه، برابر، برابر بودن، معادل، یکنواخت، یکسان، اکی، خوب، مشابه، راست
دیکشنری سواحیلی به فارسی