معنی spaść
spaść
سقوط کردن، سقوط
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با spaść
paść
paść
چِرا کَردَن، چِشمَک زَدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
spać
spać
خوابیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی