معنی ronger - جستجوی لغت در جدول جو
ronger
جویدن
ادامه...
جَویدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Singer
خواننده
ادامه...
خوانَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
rondeur
گردی، گرد بودن، چاقی
ادامه...
گِردی، گِرد بودَن، چاقی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rocher
سنگی بودن، سنگ
ادامه...
سَنگی بودَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rincer
آبکشی کردن، آبکشی کنید
ادامه...
آبکَشی کَردَن، آبکَشی کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
jongler
قلع و قمع کردن، شعبده بازی
ادامه...
قَلع و قَمع کَردَن، شُعبَدِه بازی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sonder
بررسی کردن، کاوشگر، نظرسنجی کردن
ادامه...
بَررَسی کَردَن، کاوِشگَر، نَظَرسَنجی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bronzer
برنزه کردن، برنزه
ادامه...
بُرُنزِه کَردَن، بُرُنزِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Younger
جوان تر
ادامه...
جَوان تَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
rougeur
قرمزی، سرخی
ادامه...
قِرمِزی، سُرخی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Wonder
تعجّب کردن، شگفتی
ادامه...
تَعَجُّب کَردَن، شگفتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Confer
مشورت کردن، اهدا کردن
ادامه...
مَشوِرَت کَردَن، اِهدا کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
länger
درازتر، طولانی تر
ادامه...
دِرازتَر، طولانی تَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
Konter
جواب دندان شکن، ضدّ حمله
ادامه...
جَواب دَندان شِکَن، ضِدِّ حَملِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
jünger
جوان تر
ادامه...
جَوان تَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
donner
اهدا کردن، دادن
ادامه...
اِهدا کَردَن، دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ronfler
خر خر کردن، خرّوپف کردن
ادامه...
خُر خُر کَردَن، خُرّوپُف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rougir
سرازیر کردن، سرخ شدن، قرمز شدن
ادامه...
سَرازیر کَردَن، سُرخ شُدَن، قِرمِز شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Stronger
قوی تر
ادامه...
قَوی تَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
grogner
غرّیدن، غرغر کردن، گله کردن
ادامه...
غُرّیدَن، غُرغُر کَردَن، گِلِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ranger
خش خش کردن، محیط بان
ادامه...
خَش خَش کَردَن، مُحیط بان
دیکشنری پرتغالی به فارسی
honger
گرسنگی، گرسنه
ادامه...
گُرُسنِگی، گُرُسنِه
دیکشنری هلندی به فارسی
Longer
درازتر، طولانی تر
ادامه...
دِرازتَر، طولانی تَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
jonger
جوان تر
ادامه...
جَوان تَر
دیکشنری هلندی به فارسی
Hunger
گرسنگی
ادامه...
گُرُسنِگی
دیکشنری آلمانی به فارسی
gronder
غرّش کردن، سرزنش کردن
ادامه...
غُرِّش کَردَن، سَرزَنِش کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
froncer
چروک شدن، اخم کردن، چهره در هم کشیدن
ادامه...
چُروک شُدَن، اَخم کَردَن، چِهرِه دَر هَم کِشیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rouler
غلتیدن، رول کردن
ادامه...
غَلتیدَن، رول کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forger
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
بنیاد گذاشتن، یافت، پایه گذاری کردن
ادامه...
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
foncer
سریع حرکت کردن، عجله
ادامه...
سَریع حَرَکَت کَردَن، عَجَلِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
régner
حکم دادن، سلطنت کنند، حکومت کردن
ادامه...
حُکم دادَن، سَلطَنَت کُنَند، حُکومَت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
renier
انکار کردن، انکار کند، پشیمان شدن
ادامه...
اِنکار کَردَن، اِنکار کُنَد، پَشیمان شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
router
مسیر دادن، روتر
ادامه...
مَسیر دادَن، رُوتِر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manger
خوردن
ادامه...
خُوردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی