معنی minder - جستجوی لغت در جدول جو
minder
کم، کمتر
ادامه...
کَم، کَمتَر
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
mundur
پدال عقب زدن، عقب نشینی، عقب رفتن، برگشتن، عقب نشینی کردن
ادامه...
پِدال عَقَب زَدَن، عَقَب نِشینی، عَقَب رَفتَن، بَرگَشتَن، عَقَب نِشینی کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
monter
بالا بردن، بالا رفتن، سواری کردن، صعود کردن
ادامه...
بالا بُردَن، بالا رَفتَن، سَواری کَردَن، صُعود کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
oindre
مقدّس کردن، مسح کردن
ادامه...
مُقَدَّس کَردَن، مَسح کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
moindre
کمتر
ادامه...
کَمتَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mineur
جزئی
ادامه...
جُزئی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
minceur
نازکی، لاغری
ادامه...
نازُکی، لاغَری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
migrer
مهاجرت کردن، مهاجرت کنید
ادامه...
مُهاجِرَت کَردَن، مُهاجِرَت کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
emender
تصحیح کردن
ادامه...
تَصحِیح کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
manier
استفاده کردن از، دسته
ادامه...
اِستِفادِه کَردَن اَز، دَستِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pincer
گاز گرفتن، خرج کردن، نیش زدن
ادامه...
گاز گِرِفتَن، خَرج کَردَن، نِیش زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mandar
دستور دادن، ارسال کنید
ادامه...
دَستور دادَن، اِرسال کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
vender
فروختن، فروش
ادامه...
فُروختَن، فُروش
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Ponder
تفکّر کردن، تأمّل کردن
ادامه...
تَفَکُّر کَردَن، تَأَمُّل کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tender
لطیف بودن، مناقصه، نرم
ادامه...
لَطیف بودَن، مُناقِصِه، نَرم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
minore
کمتر، جزئی
ادامه...
کَمتَر، جُزئی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
manger
خوردن
ادامه...
خُوردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
linier
خطّی
ادامه...
خَطّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Hinder
مانع شدن، مانع
ادامه...
مانِع شُدَن، مانِع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
finden
یافتن، پیدا کردن
ادامه...
یافتَن، پِیدا کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
miner
تضعیف کردن
ادامه...
تَضعیف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fonder
بنیاد گذاشتن، یافت، پایه گذاری کردن
ادامه...
بُنیاد گُذاشتَن، یافت، پایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rincer
آبکشی کردن، آبکشی کنید
ادامه...
آبکَشی کَردَن، آبکَشی کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
amender
اصلاح کردن، اصلاح کنید
ادامه...
اِصلاح کَردَن، اِصلاح کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Render
ارائه دادن، رندر کردن
ادامه...
اِرائِه دادَن، رِندِر کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
indera
حسّ، حواس
ادامه...
حِسّ، حَواس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
binden
اتّحاد دادن، مقیّد کردن، باند زدن، بستن، بسته شدن
ادامه...
اِتِّحاد دادَن، مُقَیَّد کَردَن، باند زَدَن، بَستَن، بَستِه شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
sonder
بررسی کردن، کاوشگر، نظرسنجی کردن
ادامه...
بَررَسی کَردَن، کاوِشگَر، نَظَرسَنجی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bander
چشم بند کردن، سخت گرفتن
ادامه...
چِشم بَند کَردَن، سَخت گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Singer
خواننده
ادامه...
خوانَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Winter
زمستانی، زمستان
ادامه...
زِمِستانی، زِمِستان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wander
سرگردان شدن، سرگردان
ادامه...
سَرگَردان شُدَن، سَرگَردان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wonder
تعجّب کردن، شگفتی
ادامه...
تَعَجُّب کَردَن، شگفتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
minare
تضعیف کردن
ادامه...
تَضعیف کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی