جدول جو
جدول جو

معنی kuzoea - جستجوی لغت در جدول جو

kuzoea
عادت دادن، عادت کن، آداپته کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انتشار، در حال گسترش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پرورش دادن، بالا بردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حمّام کردن، دوش گرفتن، باران باریدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پختن، پخت، کباب پز کردن، برشته کردن، بر تست کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دیدن، برای دیدن، بصری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رویابافی کردن، خوٰاب دیدن، روییدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
در حال فروپاشی، پوسیدگی، فاسد شدن، فاسد، در حال فساد، زوال یافتن، فرسایش یافتن، فرسایشی، کپک زده، تعفّن، گندیدن، گندیده، فساد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سرد کردن، برای خنک شدن، یخچال گذاشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بخشیدن، دادن، پیشنهاد دادن، تحویل دادن، اهدا کردن، پراندن، دفع کردن، استخراج کردن، اعطا کردن، منتشر کردن، ارائه دادن، بازگشت، تفریق کردن، تفریق، تهیّه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ایجاد کردن، زایمان کند، بارور سازی، ضرب کردن، تولید مثل کردن، فرزند داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خفه کننده، ایجاد کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شمالی، شمال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
آشنایی، عادات، عادت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قرض دادن، قرض گرفتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
محرومیت، از دست دادن، کمبود داشتن، ناقص
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دریافت کردن، برای دریافت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ممنوع کردن، جلوگیری کند، ممانعت کردن، مسدود کردن، بافر شدن، بازداشت کردن، محرّک، بازدارندگی، بازدارنده، مخالفت کردن، پیشگیری، مانع شدن، عایق بندی کردن، جلوگیری کردن، محدود کردن، تحریم کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رخ دادن، رخ دهد، محقّق شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غیرفعّال سازی، خاموش کردن، غیرفعّال کردن، خفه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دفن کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مسدود کردن، پلاگین، خفه کردن، گرفتگی کردن، وصله زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیر شدن، پیری، قدیمی کردن، کهنه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غوطه ور شدن، غرق شدن، مشغول کردن، مشغولیت، سیلاب آوردن، غرق کردن، افتادن، غوطه ور کردن، غش کردن، سقوط آزاد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تلاوت، خوٰاندن، مطالعه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خارج شدن، از
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تصاحب کردن، غارت، دزدی کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مالیات گرفتن، شارژ
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خالی کردن، دادن، دفع، ترشّح کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شناور، شناور شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
لنگیدن، صدمه زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سرگشتگی، گم شدن، کم رنگ شدن، کمرنگ، رنگ پریدگی، از دست دادن، گمشده، گم کردن، هدر شده، منحرف شدن، ناپدید شدن، هدر رفته
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ژست گرفتن، از
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ازدواج کردن، ازدواج کن، عروسی کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی