معنی kuzaa kuzaa ایجاد کردن، زایمان کند، بارور سازی، ضرب کردن، تولید مثل کردن، فرزند داشتن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuzama kuzama غوطه وَر شُدَن، غَرق شُدَن، مَشغول کَردَن، مَشغولِیَت، سِیلاب آوَردَن، غَرق کَردَن، اُفتادَن، غوطِه وَر کَردَن، غَش کَردَن، سُقوطِ آزاد دیکشنری سواحیلی به فارسی