جدول جو
جدول جو

معنی kusikia - جستجوی لغت در جدول جو

kusikia
شنیدن، برای شنیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عطر زدن، بوییدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رسیدن، برای رسیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پختن، برای پختن، ترشی انداختن، طعم دار کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درگیر، مربوطه، مشارکت کننده، مربوط، مربوط به
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پریس کردن، بافتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جنوبی، جنوب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تردید، تردید کنید، تردید کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دفن کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اندوهگین بودن، گریه کردن، تأسف خوردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بارگذاری کردن، برای بارگیری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غرّش کردن، شنیده شود، خش خش کردن، صدای خش خش، پرصدا
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پخته، پخته شده
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بازبینی کردن، از طریق، بازنگری کردن، تحت عمل قرار گرفتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غرّش کردن، تکان دادن، تکرار کردن، سوسو زدن، لرزیدن، غرغرکننده، ترساندن، لرزاندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قصد داشتن، قصد دارند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کمک کردن، برای کمک کردن، حمایت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
گرفتن، نگه داشتن، محکم گرفتن، چنگ زدن، چسبیدن، قابض، اشغال کردن، تصرّف کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خفه کردن، غش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دست یافتن، رسیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تعریف کردن، ستایش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شنیدن تصادفی، تصادفی شنیده شد
دیکشنری سواحیلی به فارسی