ترجمه kusikia به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kusikia
kushika
- kushika
- گِرِفتَن، نِگَه داشتَن، مُحکَم گِرِفتَن، چَنگ زَدَن، چَسبیدَن، قابِض، اِشغال کَردَن، تَصَرُّف کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutikisa
- kutikisa
- غُرِّش کَردَن، تِکان دادَن، تِکرار کَردَن، سوسو زَدَن، لَرزیدَن، غِرغِرکُنَندِه، تَرساندَن، لَرزاندَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی