معنی kufugwa - جستجوی لغت در جدول جو
kufugwa
اهلی سازی، اهلی شده
ادامه...
اَهلی سازی، اَهلی شُدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kufunga
باند زدن، سریع، بستن، بسته بندی کردن، محصور کردن، حبس کردن، نصب کردن، قفل کردن، بستن به
ادامه...
باند زَدَن، سَریع، بَستَن، بَستِه بَندی کَردَن، مَحصور کَردَن، حَبس کَردَن، نَصب کَردَن، قُفل کَردَن، بَستَن بِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufuta
لغو کردن، حذف کنید، باطل کردن، حذف کردن، پاک کردن، لغو
ادامه...
لَغو کَردَن، حَذف کُنید، باطِل کَردَن، حَذف کَردَن، پاک کَردَن، لَغو
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuuawa
کشنده، کشته شدن
ادامه...
کُشَندِه، کُشتِه شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuugua
آه کشیدن، مریض شدن، ناله کننده، پشیمان بودن، بیمار کردن
ادامه...
آه کِشیدَن، مَریض شُدَن، نالِه کُنَندِه، پَشیمان بودَن، بیمار کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuumwa
درد کردن، گاز گرفته شدن
ادامه...
دَرد کَردَن، گاز گِرِفتِه شُدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufagia
زمین پاک کردن، جارو کردن
ادامه...
زَمین پاک کَردَن، جارو کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufuata
همراهی کردن، دنبال کردن، پایبندی، دنباله دار بودن
ادامه...
هَمراهی کَردَن، دُنبال کَردَن، پایبَندی، دُنبالِه دار بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufufua
تجدید کردن، زنده کردن
ادامه...
تَجدید کَردَن، زِندِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufungia
محصور کردن، انجماد
ادامه...
مَحصور کَردَن، اِنجِماد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufutwa
لغو، حذف شده است، محروم، ابطال
ادامه...
لَغو، حَذف شُدِه اَست، مَحروم، اِبطال
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufungua
باز کردن، برای باز کردن، باز کردن رول ها، باز کردن گره ها، باز کردن بسته بندی
ادامه...
باز کَردَن، بَرایِ باز کَردَن، باز کَردَن رول ها، باز کَردَن گِرِه ها، باز کَردَن بَستِه بَندی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufunua
برهنه کردن، آشکار کردن
ادامه...
بِرِهنِه کَردَن، آشکار کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuguswa
متأثّر، لمس کنید، حسّ پذیری، لمس شده
ادامه...
مُتِأَثِّر، لَمس کُنید، حِسّ پَذیری، لَمس شُدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kutupwa
دور انداخته شده، دور انداخته شد، دور ریخته شده
ادامه...
دور اَنداختِه شُدِه، دور اَنداختِه شُد، دور ریختِه شُدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kusugua
مالش دادن، مالیدن، پاک کردن
ادامه...
مالِش دادَن، مالیدَن، پاک کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuzuiwa
خفه کننده، جلوگیری کرد، ناکارا کردن، محدود، گرفتار کردن
ادامه...
خَفِه کُنَندِه، جِلوگیری کَرد، ناکارا کَردَن، مَحدود، گِرِفتار کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufuga
خانگی کردن، پرورش دادن
ادامه...
خانِگی کَردَن، پَروَرِش دادَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufungwa
بستن، بسته
ادامه...
بَستَن، بَستِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufura
متورّم، لاف زدن
ادامه...
مُتِوَرِّم، لاف زَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی