معنی indera - جستجوی لغت در جدول جو
indera
حسّ، حواس
ادامه...
حِسّ، حَواس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
minder
کم، کمتر
ادامه...
کَم، کَمتَر
دیکشنری هلندی به فارسی
kinderachtigheid
کودکانگی، کودکانه بودن
ادامه...
کودَکانِگی، کودَکانِه بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
kinderarts
پزشک کودکان، متخصّص اطفال
ادامه...
پِزِشکِ کودَکان، مُتِخَصِّص اَطفال
دیکشنری هلندی به فارسی
Kinderarzt
پزشک کودکان، متخصّص اطفال
ادامه...
پِزِشکِ کودَکان، مُتِخَصِّص اَطفال
دیکشنری آلمانی به فارسی
idea
ایده
ادامه...
ایده
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
idea
ایده
ادامه...
ایده
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
idara
دپارتمان، بخش
ادامه...
دِپارتمان، بَخش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ander
دیگر
ادامه...
دیگَر
دیکشنری هلندی به فارسی
inert
بی حرکت، بی اثر، به طور ساکن
ادامه...
بی حَرَکَت، بی اَثَر، بِه طُورِ ساکِن
دیکشنری هلندی به فارسی
ideia
ایده
ادامه...
ایده
دیکشنری پرتغالی به فارسی
idear
ابداع کردن، تدبیر، اختراع کردن، دستکاری کردن
ادامه...
اِبداع کَردَن، تَدبِیر، اِختِراع کَردَن، دَستکاری کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inden
تورفتگی، محوری
ادامه...
تورَفتِگی، مِحوَری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
inert
بی حرکت، بی اثر
ادامه...
بی حَرَکَت، بی اَثَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Hinder
مانع شدن، مانع
ادامه...
مانِع شُدَن، مانِع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
anders
به طور متفاوت، متفاوت است
ادامه...
بِه طُورِ مُتِفاوِت، مُتِفاوِت اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
inakera
عصبانی کننده، آزار دهنده است
ادامه...
عَصَبانی کُنَندِه، آزار دَهَندِه اَست
دیکشنری سواحیلی به فارسی
anders
به طور متفاوت، در غیر این صورت، وگرنه
ادامه...
بِه طُورِ مُتِفاوِت، دَر غِیرِ این صورَت، وَگَرنَه
دیکشنری هلندی به فارسی
Endear
محبوب کردن، دوست داشتنی
ادامه...
مَحبوب کَردَن، دوست داشتَنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
intern
به طور داخلی، داخلی
ادامه...
بِه طُورِ داخِلی، داخِلی
دیکشنری هلندی به فارسی
lindern
تسکین دادن، تخفیف دادن، کاهش دادن
ادامه...
تَسکِین دادَن، تَخفیف دادَن، کاهِش دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
indexar
فهرست کردن، شاخص
ادامه...
فِهرِست کَردَن، شاخِص
دیکشنری پرتغالی به فارسی
intero
تمام، کل، کامل
ادامه...
تَمام، کُل، کامِل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
inveja
حسادت، حسادت کردن
ادامه...
حَسادَت، حَسادَت کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
indexar
فهرست کردن، شاخص
ادامه...
فِهرِست کَردَن، شاخِص
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
intern
به طور داخلی، داخلی
ادامه...
بِه طُورِ داخِلی، داخِلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
ondear
پرچم زدن، موج، غرّش کردن
ادامه...
پَرچَم زَدَن، مُوج، غُرِّش کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
andere
دیگر
ادامه...
دیگَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
ändern
اصلاح کردن، تغییر دهید، تغییر دادن
ادامه...
اِصلاح کَردَن، تَغییر دَهید، تَغییر دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
kinderachtig
پسری، کودکانه، با لوس بازی
ادامه...
پِسَری، کودَکانِه، با لوس بازی
دیکشنری هلندی به فارسی