معنی intern
intern
به طور داخلی، داخلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با intern
intern
intern
بِه طُورِ داخِلی، داخِلی
دیکشنری هلندی به فارسی
interne
interne
داخِلی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
interno
interno
دَرونی، داخِلی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
interno
interno
داخِلی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
intero
intero
تَمام، کُل، کامِل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
interno
interno
دَرونی، داخِلی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Intern
Intern
کارآموزی کَردَن، کَارآمُوز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ankern
ankern
لَنگَر اَنداختَن، لَنگَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
altern
altern
پیر شُدَن، پیری
دیکشنری آلمانی به فارسی