معنی fermer - جستجوی لغت در جدول جو
fermer
بستن
ادامه...
بَستَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
percer
حفّاری کردن، متّه، حفر کردن، نفوذ کردن
ادامه...
حَفّاری کَردَن، مَتِّه، حَفر کَردَن، نُفوذ کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bercer
آرامش دادن، سنگ
ادامه...
آرامِش دادَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Server
سرویس دهنده، سرور
ادامه...
سِرویس دَهَندِه، سِروِر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
termes
اصطلاحات، شرایط
ادامه...
اِصطِلاحات، شَرایِط
دیکشنری فرانسوی به فارسی
verser
ریختن
ادامه...
ریختَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ferveur
اشتیاق، شور و حرارت، شور و شوق
ادامه...
اِشتیاق، شور و حَرارَت، شور و شُوق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fermeté
ثبات، استحکام، قطعیّت
ادامه...
ثَبات، اِستِحکام، قَطعیَّت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
server
سرویس دهنده، سرور
ادامه...
سِرویس دَهَندِه، سِروِر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fervor
اشتیاق، شور و حرارت، شور و شوق
ادامه...
اِشتیاق، شور و حَرارَت، شور و شُوق
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fervor
شور و شوق، شور و حرارت، اشتیاق
ادامه...
شور و شُوق، شور و حَرارَت، اِشتیاق
دیکشنری پرتغالی به فارسی
permear
نفوذ کردن، نفوذ کند
ادامه...
نُفوذ کَردَن، نُفوذ کُنَد
دیکشنری پرتغالی به فارسی
perder
از دست دادن
ادامه...
اَز دَست دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fermare
جلوگیری کردن، توقّف، متوقّف کردن
ادامه...
جِلوگیری کَردَن، تَوَقُّف، مُتِوَقِّف کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ferire
آسیب رساندن، صدمه دیده، آسیب زدن، زخم زدن
ادامه...
آسیب رِساندَن، صَدَمِه دیدِه، آسیب زَدَن، زَخم زَدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
berger
گله داری کردن، چوپان
ادامه...
گِلِه داری کَردَن، چُوپَان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
firmar
امضا کردن، علامت بزنید، محکم کردن
ادامه...
اِمضا کَردَن، عَلامَت بِزَنید، مُحکَم کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
enfermer
محصور کردن، قفل کردن
ادامه...
مَحصور کَردَن، قُفل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forcer
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری فرانسوی به فارسی
germer
روییدن، جوانه زدن
ادامه...
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
former
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ferver
جوش آوردن، جوشیدن، خشمگین شدن
ادامه...
جوش آوَردَن، جوشیدَن، خَشمگین شُدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ferme
محکم، مزرعه
ادامه...
مُحکَم، مَزرَعِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formel
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forger
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
filmer
فیلم ساختن، فیلم
ادامه...
فیلم ساختَن، فیلم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
permear
نفوذ کردن، نفوذ کند
ادامه...
نُفوذ کَردَن، نُفوذ کُنَد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
perder
از دست دادن
ادامه...
اَز دَست دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
verter
ریختن
ادامه...
ریختَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
formen
شکل دادن، اشکال، قالب دادن
ادامه...
شَکل دادَن، اَشکال، قالِب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
formel
به طور فرمولی، فرمول، فرمولی
ادامه...
بِه طُورِ فُرمولی، فُرمول، فُرمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
serrer
سفت کردن، فشار دادن، فشردن، محکم گرفتن
ادامه...
سِفت کَردَن، فِشار دادَن، فِشُردَن، مُحکَم گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
serwer
سرویس دهنده، سریال سازی
ادامه...
سِرویس دَهَندِه، سِریال سازی
دیکشنری لهستانی به فارسی