معنی Former - جستجوی لغت در جدول جو
Former
سابق
ادامه...
سابِق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
dormir
خوابیدن، بخوٰاب
ادامه...
خوابیدَن، بِخوٰاب
دیکشنری پرتغالی به فارسی
sorber
جرعه ای نوشیدن، جرعه جرعه
ادامه...
جُرعِه ای نوشیدَن، جُرعِه جُرعِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
correr
دویدن، اجرا کنید
ادامه...
دَویدَن، اِجرا کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Corner
گوشه گرفتن، گوشه
ادامه...
گوشِه گِرِفتَن، گوشِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
vormen
تشکیل دادن، فرم ها، شکل دادن، قالب دادن
ادامه...
تَشکِیل دادَن، فُرم ها، شَکل دادَن، قالِب دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
correr
دویدن، اجرا کنید
ادامه...
دَویدَن، اِجرا کُنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
morrer
مردن، برای مردن
ادامه...
مُردَن، بَرایِ مُردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
dormir
خوابیدن، بخوٰاب
ادامه...
خوابیدَن، بِخوٰاب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
sorver
جرعه ای نوشیدن، جرعه جرعه
ادامه...
جُرعِه ای نوشیدَن، جُرعِه جُرعِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
torcer
چرخاندن، پیچاندن، چلانیدن
ادامه...
چَرخاندَن، پیچاندَن، چِلانیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Foster
پرورش دادن
ادامه...
پَروَرِش دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Format
فرمت دادن، قالب
ادامه...
فُرمَت دادَن، قالِب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Formal
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
torcer
پیچاندن، پیچ و تاب
ادامه...
پیچاندَن، پیچ و تاب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
porter
پوشیدن، حمل کردن، شانه زدن
ادامه...
پوشیدَن، حَمل کَردَن، شانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Formerly
قبلاً
ادامه...
قبلاً
دیکشنری انگلیسی به فارسی
morder
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
former
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Formel
فرمول
ادامه...
فُرمول
دیکشنری آلمانی به فارسی
germer
روییدن، جوانه زدن
ادامه...
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formel
رسمی
ادامه...
رَسمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forger
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
forcer
اجبار کردن، زور
ادامه...
اِجبار کَردَن، زور
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formen
شکل دادن، اشکال، قالب دادن
ادامه...
شَکل دادَن، اَشکال، قالِب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
fermer
بستن
ادامه...
بَستَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
formel
به طور فرمولی، فرمول، فرمولی
ادامه...
بِه طُورِ فُرمولی، فُرمول، فُرمولی
دیکشنری آلمانی به فارسی
formar
شکل دادن، فرم
ادامه...
شَکل دادَن، فُرم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Worker
کارگر
ادامه...
کارگَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
dormir
خوٰابیدن، بخوٰاب
ادامه...
خوٰابیدَن، بِخوٰاب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
nommer
منصوب کردن، تعیین کنید، نام گذاشتن، نامزد کردن، نامگذاری کردن
ادامه...
مَنصوب کَردَن، تَعیین کُنید، نام گُذاشتَن، نامزَد کَردَن، نامگُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
zoomer
زوم کردن، بزرگنمایی
ادامه...
زوم کَردَن، بُزُرگنَمایی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Forked
شاخه دار، چنگال شده
ادامه...
شاخِه دار، چَنگال شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی