- یواش
- آهسته
معنی یواش - جستجوی لغت در جدول جو
- یواش
- آهسته، هموار، نرم، خفی
- یواش ((یَ))
- آهسته، آرام، به نرمی
- یواش
- آهسته، آرام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمارانتوس
پراکندگی تباهی
نوعی نان بسیار نازک
کواش، صفت، گونه، طرز، روش
روش، طرز، گونه
طرز روش
نان تنک و نرم از گندم
ترکی جغتایی آهسته آشوک (گویش مازندارنی) نوک پا (گویش گیلکی) آسه چو (گویش نایینی) پتکی (گویش افغانی) آسه (گویش تهرانی) آهسته. یا یواش یواش. آهسته آهسته: یواش یواش آمد، بتدریج کم کم: پیره زن به چرب زبانی و حقه بازی خودش را توی دل دخترجاکرد قاتی کنیزها بود تا یواش یواش رازدار دختر شد
تاخت و تاز
هجوم، تاخت و تاز
صفت، گونه، طرز، روش
سیّارۀ مشتری، در علم نجوم پنجمین و بزرگ ترین سیارۀ منظومۀ شمسی، سعد اکبر، سعد السّعود، زاووش، قاضی چرخ، هرمز، قاضی فلک، زوش، ژوپیتر، اورمزد، برجیس، زاوش
گیاه، علف ستور
اتلاف هر چیز که نتوان دوباره آنرا بدست آورد، مانند چارپای گمشده و غیره
علف، گیاه
به آرامی و آهستگی، به نرمی
آسه آسه (گویش تهرانی) آویزان آویزان و آویزان آویزان چاشتگاه فراخ به حصار دندانغان رسیدیم (تاریخ بیهقی)